رمان بغلی من

رمان بغلی من

پارت ۵۲
دیانا: اخمی کردم بدون اینکه کسی متوجه بشه ازش بشگون گرفتم که آخی گفت

ارسلان: خندم و کنترل کردم که مادر ستایش گفت

مادر: حالا جوون ها برن باهم صحبت کنن

ارسلان: من و دیانا سری تکون دادیم که ستایش و یاشار رفتن سمت اتاق

مادر:ببخشید دخترم شما زن و شوهرید

نویسنده: آخه این چه سوالیه 🤔 در آینده شاید

ارسلان و دیانا: نه حاج خانم دوستیم

مادر: ببخشید شرمنده اشتباه متوجه شدم
دیدگاه ها (۱)

رمان بغلی من پارت ۵۳دیانا: این چه حرفیه مشکلی نیستارسلان :آر...

رمان بغلی من پارت ۵۴یاشار: آروم سری تکون دادم و نگاهی به ستا...

رمان بغلی من پارت ۵۱دیانا: تو دلم خاک تو سری بهشون گفتم که ب...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط