هرچیمنبگمه پارتهفدهم

#هرچی-من-بگمه #پارت-هفدهم
از زبون #نفس

هههوووووففففف دوروز پیش معصومه بهم زنگ زد گفت میخواد با بچه‌ها بره کره منم بخاطر دانشگاه و پایان‌نامه هم نمیتونستم برم پس گفتم هروقت کارم تموم شد میام خیلی تنها شدم همشون رفتن😭کاش این دانشگاه لعنتی نابود شه رو سر معلم مدیراش راحت شم دلم برای رفیقام تنگ شده😭اره منم فردا میرم کره به مدیر میگم و اجزه میگیرم رفتم دفتر مدرسه
+سلام اقای مدیر
-سلام نفس جان کاری داشتی؟؟
+یجبله اقای مدیر
-چیکار عزیز دلم؟؟
نفسمو حبس کردم و سریع کفتم
+اقای مدیر دوستام رفتن کره اگه اجازه میدید منم میخوام برم و دانشگاه نیام
-باشه
+چی؟؟
-قبول میکنم
+یعنی چی؟؟
-جدیدا از بچه‌ها شنیدم خیلی کسلی انگاری بدون دوستات برات سخته پس اجازه میدم بری
+ههههووووررررراااا
-میتونی الانم بری خونه
+ممنون اقا ممنون و از اتاق مدیر سریع اومدم بیرون وای دارم میمیرم از خوشحالی سریع رفتم تو اینترنت یه بلیط برای کره گرفتم ساعتش مال 12 شب بود الان ساعت شیشه پس رفتم سوار ماشینم شدم رفتم به سمت و سوی خونه😂 رسیدم خونه کلید انداختم تو در رفتم داخل مامانم و صدا زدم و اون اومد رفتم تو اتاقم لباسم و عوض کردم اومدم رو کاناپه نشستم برای مامانم همه چی رو تعربف کردم مامانم هم قبول کرد و نه نیاورد خوشحال شدم مامانم بهم گفت تو برو حموم منم چمدونتو برات میبندم ازش تشکر کردم رفتم حولمو برداشتم رفتم حموم بعد که اومدم بیرون دیدم 3 ساعت تو حموم بودم
مامان:مثل همیشه دخترم حموم کردنش طولانیه یه خنده‌ای کردم مامانم برام یه عالمه لباس گذاشته بود رفتم سمت میز ارایشم نشستم و موهامو خشک کردم بعد رفتم سمت لباسام اول لباسایی که به شما مربوط نیست و پوشیدم بعد یه لباس زیر مانتویی پوشیدم بعد مانتو و شلوار مو پوشیدم ساعت 11 بود😱چقدر زود گذشت😨سریع یه ارایش ملایم کردم بعد شالم و پوشیدم رفتم پایین از مامانم خداحافظی کردم بابام سر کار بود پس نتونستم ببینمش مامانم گفتم برو تا دیرت نشده بعد خداحافظی رفتم و سوار ماشینم شدم و به شمت فرودگاه راه افتادم انقدر تند رفتم نفهمیدم چه زود رسیدم رفتم هنوز 5 دقیقه به 12 مونده بود پس نشستم رو صندلی انتظار بعد 5 دقیقه سوار هواپیما شدم معصومه برام لوکیشن فرستاده بود از قبل پس گوشیمو خاموش کردم و هدفونمو با یه رم که توش بود گذاشتم تو گوشم و بعد خوابم برد 10 دقیقه قبل رسیدن بیدار شدم بعد 10 دقیقه هواپیما فرود اومد رفتم و سوار تاکسی شدم ادرس و دادم بعد 45 دقیقه رسیدم از قبل به مامانم سپردم به بابا بگه بیاد ماشینو از فرودگاه برداره رفتم خونه دخترا زنگ زدم ولی کسی نبود که نبود


ادامه دارد☺️
دیدگاه ها (۲)

#هرچی-من-بگمه #پارت-هجدهماز زبون #معصومه همه نشسته بودیم ناگ...

#هرچی من بگمه #پارت نوزدهماز زبون #اینازمعصومه بهم گفت میرن ...

#هرچی_من_بگمه #پارت16از زبون #سیلدادور هم نشسته بودیمو ذل زد...

#هرچی_من_بگمه #پارت15از زبون #معصومه رفتم پیش رویا که دیدم ب...

نفرین شیرین. پارت 1

چرا من پارت ۲جونکوک: باشه الان میام چاگیاات؛ ممنونویو ات: رف...

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط