مافیای من
#مافیای_من
P:20
(ویو ا.ت)
دیگه منتظر نموندم و با زدن طعنه ای بهش به سمت اتاقم رفتم
با وارد شدنم به اتاق درو بهم کوبیدم و دستمو لای موهام فرو بردم
چقدر احمق بودم که فکر کردم دوسم داره
نفس عمیقی کشیدم و به سمت حمام اتاق رفتم و بعد از در آوردن لباسام توی وان آب گرم دراز کشیدم و چشمام و بستم تا عصبانیتم فروکش کنه
(ویو هیونجین)
عصبی پوزخندی زدم و به فلیکس چشم دوختم
هل شده گفت
فلیکس: هیونجین من......
انگشت اشارمو به معنی ساکت باش روی لبم قرار دادم و چشمامو عصبی بستم که ساکت شد
چشمامو باز کردم و به سمتش قدم برداشتم و گفتم
هیونجین: دیگه نزدیکش نمیشی !! فهمیدی؟
مثل خودم عصبی گفت
فلیکس: هیون واقعا فکر میکنی حق زدن همچین حرفی رو داری؟ اونم بعد اینکه باهاش همچین کاریو کردی؟ همین که هنوزم اینجا نگهش میدارم خیلیه پس حق انتخاب برای اون رو ندا....
حرفش با مشتی که توی صورتش زدم قطع شد
عصبی سرشو بالا اورد و دستشو روی لبش که حالا پاره شده بود کشید
و بعد انگشت خونشو لیس زد
فلیکس: واقعا عوضیی
با حرفش خونم به جوش اومد و میخاستم دوباره یه مشت روی صورتش خالی کنم که قبل من دست مشت شدشو بالا اورد و روی صورتم خالی کرد
حالا لب منم پاره شده بود
پوزخندی زدم و خنده ی هیستریکی کردم که گفت
فلیکس: من سکوت نمیکنم
و بدون اینکه منتظر جوابی باشه بهم پشت کردو به سمت خونه رفت
قهقه ای سر دادم و دستمو لای موهام فرو بردم
لعنتی زیرلب فرستادم
روی تاب نشستم و سرمو بین دستام گرفتم
پایان پارت ۲۰😃
P:20
(ویو ا.ت)
دیگه منتظر نموندم و با زدن طعنه ای بهش به سمت اتاقم رفتم
با وارد شدنم به اتاق درو بهم کوبیدم و دستمو لای موهام فرو بردم
چقدر احمق بودم که فکر کردم دوسم داره
نفس عمیقی کشیدم و به سمت حمام اتاق رفتم و بعد از در آوردن لباسام توی وان آب گرم دراز کشیدم و چشمام و بستم تا عصبانیتم فروکش کنه
(ویو هیونجین)
عصبی پوزخندی زدم و به فلیکس چشم دوختم
هل شده گفت
فلیکس: هیونجین من......
انگشت اشارمو به معنی ساکت باش روی لبم قرار دادم و چشمامو عصبی بستم که ساکت شد
چشمامو باز کردم و به سمتش قدم برداشتم و گفتم
هیونجین: دیگه نزدیکش نمیشی !! فهمیدی؟
مثل خودم عصبی گفت
فلیکس: هیون واقعا فکر میکنی حق زدن همچین حرفی رو داری؟ اونم بعد اینکه باهاش همچین کاریو کردی؟ همین که هنوزم اینجا نگهش میدارم خیلیه پس حق انتخاب برای اون رو ندا....
حرفش با مشتی که توی صورتش زدم قطع شد
عصبی سرشو بالا اورد و دستشو روی لبش که حالا پاره شده بود کشید
و بعد انگشت خونشو لیس زد
فلیکس: واقعا عوضیی
با حرفش خونم به جوش اومد و میخاستم دوباره یه مشت روی صورتش خالی کنم که قبل من دست مشت شدشو بالا اورد و روی صورتم خالی کرد
حالا لب منم پاره شده بود
پوزخندی زدم و خنده ی هیستریکی کردم که گفت
فلیکس: من سکوت نمیکنم
و بدون اینکه منتظر جوابی باشه بهم پشت کردو به سمت خونه رفت
قهقه ای سر دادم و دستمو لای موهام فرو بردم
لعنتی زیرلب فرستادم
روی تاب نشستم و سرمو بین دستام گرفتم
پایان پارت ۲۰😃
۷.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.