پارت هفت
پارت هفت
با منظم شدن نفساش بهش نگاه کردم خواب افتاده بود
براید بغلش کردم و گزاشتمش رو مبل دامشو درست کردم و کتمو انداختم روش ــ
جیمین: نباید بزاریم دستش بهش برسه
جونگ کوک: ولی باید چیکار کنیم ـ
ـ
نامجون: من ی فکری دارم وای اگه یکی از ماها بهش بـگیم قبول نمیکنه ولی اگ ت بگی قبول میکنه چون تورو بیشتر میشناسه و عموش هستی ـ
ـ
جیمین: چی
نامجون: باهاش ازدواج کن
پسرا: چــــــــی
جیمین: شوخی میکنی من عموشم چطوری باهاش ازدواج کنم
ـ
نامجون: عقل کن ازدواجتون روی برگه باشه حتما ک نباید زن و شوهر واقعی شین
جیمین: هرچی باشه درست نیس
نامجون: مجبوری جیمین برا محافظت از اون
شوگا: نامجون راست میگه ـ
ـ
جیمین: فعلا تمومش کنین باید فک کنم ـ
حق با پسرا بود ولی اگه قبول نکنه چی
ولی باید قبول کنه چون برای محافظت از خودشه
اففففف نمیکشم
بعدا ت خونه بهش میگم
با منظم شدن نفساش بهش نگاه کردم خواب افتاده بود
براید بغلش کردم و گزاشتمش رو مبل دامشو درست کردم و کتمو انداختم روش ــ
جیمین: نباید بزاریم دستش بهش برسه
جونگ کوک: ولی باید چیکار کنیم ـ
ـ
نامجون: من ی فکری دارم وای اگه یکی از ماها بهش بـگیم قبول نمیکنه ولی اگ ت بگی قبول میکنه چون تورو بیشتر میشناسه و عموش هستی ـ
ـ
جیمین: چی
نامجون: باهاش ازدواج کن
پسرا: چــــــــی
جیمین: شوخی میکنی من عموشم چطوری باهاش ازدواج کنم
ـ
نامجون: عقل کن ازدواجتون روی برگه باشه حتما ک نباید زن و شوهر واقعی شین
جیمین: هرچی باشه درست نیس
نامجون: مجبوری جیمین برا محافظت از اون
شوگا: نامجون راست میگه ـ
ـ
جیمین: فعلا تمومش کنین باید فک کنم ـ
حق با پسرا بود ولی اگه قبول نکنه چی
ولی باید قبول کنه چون برای محافظت از خودشه
اففففف نمیکشم
بعدا ت خونه بهش میگم
۳.۲k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.