پارت. پنچ
پارت. پنچ
جیمین: مگه چه کلاسایی میرفتی
ات: بوکس. تیرندازی با کلت و کلاشینکف بعد اموزش تک تیراندازی دیدم و همه هنر های رزمی یاد دارم
جونگ کوک: مگه چند سالته
ات: ۱۵.ولی خوب خودم دوس نداشتم اون کلاسارو برا همین پاش کلاسی ک میخواستم هم میرفتم
تهیونگ: پس چرا میرفتی کلاسای رزمی
ات: چون بابام میگفت اگ روزی اومد ک ما نبودیم ک مواظبت باشیم بتونی از خودت دفاع کنی ومیری پیش کسی ک این چیزارو لازمه یاد داشته باشی
جیهوپ: یعنی برا مرگ خوانوادت امادگی داشتی
ات: اره یک ساله وقتی میرفتن بیرون میگفتم امشب برنمیگردن
جیمین: چرا؟
ات: چون دو سال پیش ی پیر مرد اومد خونمون و گفت ک میخواد با من ازدواج کنه بابامم قبول نکرد و یک سال بعد وقتی اون مرد دید بابام راضی نمیشه گفت ک ازشر اونا خلاص میشه و بعد بامن ازدواج میکنه
برا همین امادگی مرگشونو داشتم
قبل از اینکه پسرا چیزی بگن در یهو باز شد و الکس (همونی ک میخواس با ات ازدواج کنه) اومد تو
الکس: ازتون میخوام ی دختر برام پیدا کنی..... ات عشقم
خواست بیاد نزدیکم ک خود ب خود ب جونگ کوک ک نزدیکم بود نزدیک شدم و استین لباسشو گرفتم
جیمین: مگه چه کلاسایی میرفتی
ات: بوکس. تیرندازی با کلت و کلاشینکف بعد اموزش تک تیراندازی دیدم و همه هنر های رزمی یاد دارم
جونگ کوک: مگه چند سالته
ات: ۱۵.ولی خوب خودم دوس نداشتم اون کلاسارو برا همین پاش کلاسی ک میخواستم هم میرفتم
تهیونگ: پس چرا میرفتی کلاسای رزمی
ات: چون بابام میگفت اگ روزی اومد ک ما نبودیم ک مواظبت باشیم بتونی از خودت دفاع کنی ومیری پیش کسی ک این چیزارو لازمه یاد داشته باشی
جیهوپ: یعنی برا مرگ خوانوادت امادگی داشتی
ات: اره یک ساله وقتی میرفتن بیرون میگفتم امشب برنمیگردن
جیمین: چرا؟
ات: چون دو سال پیش ی پیر مرد اومد خونمون و گفت ک میخواد با من ازدواج کنه بابامم قبول نکرد و یک سال بعد وقتی اون مرد دید بابام راضی نمیشه گفت ک ازشر اونا خلاص میشه و بعد بامن ازدواج میکنه
برا همین امادگی مرگشونو داشتم
قبل از اینکه پسرا چیزی بگن در یهو باز شد و الکس (همونی ک میخواس با ات ازدواج کنه) اومد تو
الکس: ازتون میخوام ی دختر برام پیدا کنی..... ات عشقم
خواست بیاد نزدیکم ک خود ب خود ب جونگ کوک ک نزدیکم بود نزدیک شدم و استین لباسشو گرفتم
۴.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.