پارت(12)💔😔🌄
پارت(12)💔😔🌄
ته:الان چیکار کنیم؟
جین:نظر یورا چیه؟؟
ته:م..میخواد..
جین:بمونه پیشت اره؟
ته:اره همینو بهم گفت
جیهوپ:پس باید چیکار کنیم ؟
ته:من واقعا نمیدونم.. اگه از هم جدا باشن به همه صدمه میرسه ولی خودشم نمیخواد برگرده
جین:باید ی کاری کنیم وگرنه این بچه از دست میره
ته:میتونم برم پیشش؟
جین:عاره ولی نامجون اونجاس
تهیونگ رفت توی اتاق که شوگا سریع بلند شد
شوگا:ی..یورا کو؟
ته:میتونم تنها باهاش صحبت کنم؟
نامی:چراکه نه سوا و نامنون رفتن
...
شوگا:چیشد؟
ته:اون ..م..میخواد
شوگا:پیشت بمونه عاره؟*بغض*
تهیونگ سرشو انداخت پایین
شوگا:میدونستم اون همیچوقت منو نمیبخشه*گریه*
تهیونگ درسته از دست دوستش ناراحت بود ولی نمیخواست ناراحتی اونو ببینه ، سریع بغلش کرد
شوگا:ل..لطفا تو پدر خوبی باش براش ، من خیلی در حقش بدی کردم ، لطفا تو بجای من خوبی کن براش شاید دیگه هیچوقت نخواد مارو ببخشه ،
شوگا از پشت لباس ته گرفت و گفت:براش چیزی کم نزار بخدا هر چی بخوای بهت میدم ولی تو منو ببخشو با اون زندگی خوبی داشته باش
ته:اروم باش الان حالت بد تر میشه
شوگا: ...
..ی ساعت بعد..
شوگا مرخص شده بود و میخواست بره پیش یورا
..خونه تهیونگ..
شوگا:کجاست؟
ته:تو اتاقشه
سوا:وایسا منم بیام
شوگا:بزار من باهاش حرف بزنم بعد تو بیا
سوا:باشه
شوگا رفت در اتاق و زد اما کسی جواب نداد ..
در و باز کرد و رفت داخل کنار تخت دخترک نشست
شوگا:میدونی چیه؟من اصلا پدری نیستم که بخوای داشته باشیش بهترین کسی که میتونه پدر تو باشه تهیونگه اون خیلی بیشتر از من تورو دوست داره بهتره همیشه کنار اون شاد باشی
یورا چشماشو باز کرد:بابا*بغض*
شوگا:جونم؟
یورا:میبخشم میبخشم ولی ...
شوگا:ولی؟؟
یورا: نمیتونم برگردم پیشوتون
...
ته:الان چیکار کنیم؟
جین:نظر یورا چیه؟؟
ته:م..میخواد..
جین:بمونه پیشت اره؟
ته:اره همینو بهم گفت
جیهوپ:پس باید چیکار کنیم ؟
ته:من واقعا نمیدونم.. اگه از هم جدا باشن به همه صدمه میرسه ولی خودشم نمیخواد برگرده
جین:باید ی کاری کنیم وگرنه این بچه از دست میره
ته:میتونم برم پیشش؟
جین:عاره ولی نامجون اونجاس
تهیونگ رفت توی اتاق که شوگا سریع بلند شد
شوگا:ی..یورا کو؟
ته:میتونم تنها باهاش صحبت کنم؟
نامی:چراکه نه سوا و نامنون رفتن
...
شوگا:چیشد؟
ته:اون ..م..میخواد
شوگا:پیشت بمونه عاره؟*بغض*
تهیونگ سرشو انداخت پایین
شوگا:میدونستم اون همیچوقت منو نمیبخشه*گریه*
تهیونگ درسته از دست دوستش ناراحت بود ولی نمیخواست ناراحتی اونو ببینه ، سریع بغلش کرد
شوگا:ل..لطفا تو پدر خوبی باش براش ، من خیلی در حقش بدی کردم ، لطفا تو بجای من خوبی کن براش شاید دیگه هیچوقت نخواد مارو ببخشه ،
شوگا از پشت لباس ته گرفت و گفت:براش چیزی کم نزار بخدا هر چی بخوای بهت میدم ولی تو منو ببخشو با اون زندگی خوبی داشته باش
ته:اروم باش الان حالت بد تر میشه
شوگا: ...
..ی ساعت بعد..
شوگا مرخص شده بود و میخواست بره پیش یورا
..خونه تهیونگ..
شوگا:کجاست؟
ته:تو اتاقشه
سوا:وایسا منم بیام
شوگا:بزار من باهاش حرف بزنم بعد تو بیا
سوا:باشه
شوگا رفت در اتاق و زد اما کسی جواب نداد ..
در و باز کرد و رفت داخل کنار تخت دخترک نشست
شوگا:میدونی چیه؟من اصلا پدری نیستم که بخوای داشته باشیش بهترین کسی که میتونه پدر تو باشه تهیونگه اون خیلی بیشتر از من تورو دوست داره بهتره همیشه کنار اون شاد باشی
یورا چشماشو باز کرد:بابا*بغض*
شوگا:جونم؟
یورا:میبخشم میبخشم ولی ...
شوگا:ولی؟؟
یورا: نمیتونم برگردم پیشوتون
...
۱۷۲.۳k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.