من میتونم
#من_میتونم
باشه.
.
.
.ویو ات
.
.
واقعا دلم میخواست برم یجایی،یه حس عجیبی داشتم که انگار دوست داره بره یک جایی غیر از اینجا.
جونگکوکا
_جانم؟
حس میکنم اینجا زیاد جایه امنی نیست. کوکی من میترسم.
_چی گفتی الان؟(تعجب
ها چی گفتم مگه(شکه
_کوکی؟
اَح جونگکوکا من جدی ام.
_خیله خوب بلند شو آماده شو میریم پیش ته ته.
دنیایه تکشاخ؟
_آره.
هوراااااا
.
.
پیش ته ته
.
.
.
_سلام هیونگ.
تهیونگ:سلام جونگکوکا سلام عروس خوانوم.
سلام(خجالتی
_خنده خرگوشی
_ات رو اوردم که اینجا رو ببینه.
تهیونگ:پس عروس خوانوم از تکشاخ خوشش میاد
هی بمن نگو عروس خوانوم.
تهیونگ:خیلی خوب چرا انقد اصبی(خنده
_خوب بسه بریم.
.
.
خلاصه کلی خوشگذشت دیگه ادمین گشاده
.
.
.
جونگکوکا فکر کنم پام به چوخ سگ رفت.
_بریم خو...
حرف جونگکوک با زنگ خوردن گوشیش قط شد.
.
مکالمه.
.
_الو بله.
بادیگارد:آقا به عمارت حمله شده.
_باشه به جیهوپ بگو آمار و در بیاره من الان با تهیونگ میام.
بادیگارد:چشم
.
.
ویو ات
.
.
داشتم با تهیونگ درباره اینکه اسب تکشاخ ها چی میخورن حرف میزدم که جونگکوک خیلی کلافه اومد.
_ات تو درست میگفتی.
چیو
_اگه ما تو عمارت می موندیم الان زنده نبودیم.
چیشد؟
_به خونه حمله شده.
تهیونگ:حمله؟.
_____________________\حمایت/_____________________
بچه ها من الان از مدرسه اومدم و خوب دلدرد داشتم و حالم یکم بده امروز کلا خونه دوستمم اگه بشه ویدیو میزارم اگه میخواین.
باشه.
.
.
.ویو ات
.
.
واقعا دلم میخواست برم یجایی،یه حس عجیبی داشتم که انگار دوست داره بره یک جایی غیر از اینجا.
جونگکوکا
_جانم؟
حس میکنم اینجا زیاد جایه امنی نیست. کوکی من میترسم.
_چی گفتی الان؟(تعجب
ها چی گفتم مگه(شکه
_کوکی؟
اَح جونگکوکا من جدی ام.
_خیله خوب بلند شو آماده شو میریم پیش ته ته.
دنیایه تکشاخ؟
_آره.
هوراااااا
.
.
پیش ته ته
.
.
.
_سلام هیونگ.
تهیونگ:سلام جونگکوکا سلام عروس خوانوم.
سلام(خجالتی
_خنده خرگوشی
_ات رو اوردم که اینجا رو ببینه.
تهیونگ:پس عروس خوانوم از تکشاخ خوشش میاد
هی بمن نگو عروس خوانوم.
تهیونگ:خیلی خوب چرا انقد اصبی(خنده
_خوب بسه بریم.
.
.
خلاصه کلی خوشگذشت دیگه ادمین گشاده
.
.
.
جونگکوکا فکر کنم پام به چوخ سگ رفت.
_بریم خو...
حرف جونگکوک با زنگ خوردن گوشیش قط شد.
.
مکالمه.
.
_الو بله.
بادیگارد:آقا به عمارت حمله شده.
_باشه به جیهوپ بگو آمار و در بیاره من الان با تهیونگ میام.
بادیگارد:چشم
.
.
ویو ات
.
.
داشتم با تهیونگ درباره اینکه اسب تکشاخ ها چی میخورن حرف میزدم که جونگکوک خیلی کلافه اومد.
_ات تو درست میگفتی.
چیو
_اگه ما تو عمارت می موندیم الان زنده نبودیم.
چیشد؟
_به خونه حمله شده.
تهیونگ:حمله؟.
_____________________\حمایت/_____________________
بچه ها من الان از مدرسه اومدم و خوب دلدرد داشتم و حالم یکم بده امروز کلا خونه دوستمم اگه بشه ویدیو میزارم اگه میخواین.
۳.۷k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.