مادر رنج و پدرخواندهی آوارگیام

مادر رنج و پدرخوانده‌ی آوارگی‌ام

خسته از آنچه که آمد به سر زندگی‌ام

 

حیرت‌ انگیزترین فاجعه‌ی این برهوت

یک پشیمانی بی‌فایده‌ در حین سقوط!

 

شرح‌ دلگیر‌ترین منظره‌ی برگ و باد

سفره‌ی خالی و مشق شب بابا نان داد!!

 

من یکان عدد هیچم و از هیچ پُرم

چون سکوت آمده‌ام تا به کسی بر نخورم

 

شعر تلخی شده‌ام، دیوانی از دلواپسی

از مصیبت نامه‌ها فالی نمیگیرد کسی

 

رو به این منظره‌ی بی‌سر و ته حیرانم

گویی از چشم خدا هم بخدا پنهانم

 

ای خوش آن عمر که در بی‌خبری سر کردم

کاش می‌شد به همان بی‌خبری برگردم...

 
#محسن_شیرالی
#کافه_رمان
دیدگاه ها (۳)

گاهی از دلم هیچ صدایی نمی‌شنوم. گاهی حس می‌کنم مرده.اگه بتون...

نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جاری امنه لایقم به دشمنی نه آن ک...

بسیار سال ها گذشت تا بفهممآن که در خیابان می گرید،از آن که د...

باشم، نباشم، فرقی ام داره؟!چیزی نمونده بین ما دوتّاپایینِ کو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط