یکی دیگر از لقب های شیرینش هم این بود؛
یکی دیگر از لقب های شیرینش هم این بود؛
« یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ »
بلد بود غم را از چهرهی برادرش بزداید،ببرد.
حسین (ع) وقتی میدیدش چهره اش روشن میشد،
خندان میشد بس که خاطرش را میخواست.
لابد برای همین وقتی که آمد برای رفتن اجازه بگیرد،
حسین علیهالسلام گریه کرد؛خیلی گریه کرد.
و اصلِ روضه همینجاست؛هم این گریه ی غریبانه،
هم این گریه ای که بند بندِ دلِ آدم را از هم میپاشانَد.
بعد گفت:« تو علمدارِ منی،کجا میخواهی بروی؟ »
در جوابِ برادر جمله ای گفته که مات و مبهوت شد
《 آن قدر از زندگی بیزار شدهام
که سینه ام تنگی میکند...💔 》
لما رأی وحدته ع أتی أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟
وقتی که ابالفضل تنهائی برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من میدهی؟
فبکی الحسین ع بکاء شدیدا
امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد
ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی
بعد فرمود: ای برادر! تو پرچمدار منی، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگی خسته شده ام. میخواهم از این منافقین خونخواهی کنم.
قسمتی از مقتل،،،،،منبع: بحار الأنوار، ج45، ص: 41
اگر که من بَدم _ برای آبروت _ دَس رو سَرم بِکِش _به خاطر عموت😭
خدایا نکنه با اعمالم قلب نازنین امام زمانَمو بِشکَنم😭
به خاطر ماه منیر بی هاشم منو باعث شادی امام زمان قرار بده
« یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ »
بلد بود غم را از چهرهی برادرش بزداید،ببرد.
حسین (ع) وقتی میدیدش چهره اش روشن میشد،
خندان میشد بس که خاطرش را میخواست.
لابد برای همین وقتی که آمد برای رفتن اجازه بگیرد،
حسین علیهالسلام گریه کرد؛خیلی گریه کرد.
و اصلِ روضه همینجاست؛هم این گریه ی غریبانه،
هم این گریه ای که بند بندِ دلِ آدم را از هم میپاشانَد.
بعد گفت:« تو علمدارِ منی،کجا میخواهی بروی؟ »
در جوابِ برادر جمله ای گفته که مات و مبهوت شد
《 آن قدر از زندگی بیزار شدهام
که سینه ام تنگی میکند...💔 》
لما رأی وحدته ع أتی أخاه و قال یا أخی هل من رخصة؟
وقتی که ابالفضل تنهائی برادر را دید آمد خدمت حضرت امام حسین و گفت: یا أخاه! آیا رخصت جهاد به من میدهی؟
فبکی الحسین ع بکاء شدیدا
امام حسین علیه السلام گریه شدیدی کرد
ثم قال یا أَخِی أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی
بعد فرمود: ای برادر! تو پرچمدار منی، اگه تو شهید بشی لشکر من از هم می پاشد
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاةِ وَ أُرِیدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِی مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِینَ. عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سینم تنگ شده و از زندگی خسته شده ام. میخواهم از این منافقین خونخواهی کنم.
قسمتی از مقتل،،،،،منبع: بحار الأنوار، ج45، ص: 41
اگر که من بَدم _ برای آبروت _ دَس رو سَرم بِکِش _به خاطر عموت😭
خدایا نکنه با اعمالم قلب نازنین امام زمانَمو بِشکَنم😭
به خاطر ماه منیر بی هاشم منو باعث شادی امام زمان قرار بده
۵۰.۰k
۳۱ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.