قسمت۳۴:
قسمت۳۴:
_خب دلم براش سوخت دوما افتاده بود روم دستامو گرفته بود....
_کص نگو بینم اینقدر عرضه نداری که حتی یه جیغ بکشی.....
_خب صدام در نمیومد اخه....
_شت،بخدا قاطی کردی.....
_راستی رومینا کجاس؟
دی او چشاشو گرفته بود اون صحنه رو نبینه انقدر که پاکه بچم...
کیا:(⊙_☉) ಠ_ಠ
_اونجوری نگام نکن.....
پاشد رفت بیرون.....
سرشون داد کشید...
_یه بار دیگه دست به آرمینا بزنی خودم به مامان باباش میگم پدرتو در بیارن...
بکی سرشو انداخت پایین...
_با بقیه هم بودم.....اگه یه بار دیگه فاطی و سارا رو آزار بدید من میدونم با شما دوتا...مفهومهههههه؟
سرشونو انداختن پایین.....
سارا دستشو گذاشت جلو دهنش صدا گریش نیاد...فاطی هم گوشه ی اتاق زانوی غم بغل کرده بود.....
اشکم از گونم افتاد پایین....
درو بستم....
کیا رفت تو اتاقش.....
هندفریمو گذاشتم تو گوشم....
آهنگی که واسه همسایه بغلی اکسو بکی خونده بود رو گوش دادم سرمو تکیه دادم به دیوار......
دونه دونه اشکام رو گونه هام داشت میریخت پایین...
_دونه دونه اشکام؟
یهو یاد آهنگ فرزاد فرزین که میگفت...
دونه دونه اشکام رو گونه هامه وقتی تو نباشی اینا باهامه میمونی تو قلبم واسه همیشه....
تورو کم میارم تو روزگارم همه ی وجودم تویی بهارم نگو بی تو تنهام نگو نمیشه......
اهنگرو گذاشتمممم....
ده دیقه خوابم برد بیدار شدم دیدم بقیه در همون حالتن سارا هنوز داشت گریه میکرد ولی فاطی نه فاطی به افق خیره شده بود.....
رومینا اومد تو.....
_متاسفم...
_لازم نیست.....
نشست بغل دستم.....
_کیا دی او رو هم تهدید کرد.....
_چرا؟
_چون افتاده بود رومو داشت لبامو میخورد......
_یادم ننداز....
_چرا؟
_میخواستم بکیو از کارش پشیمون کنم ولی خودم بدتر بهش رو دادم......
_من ندیدم چی شد....ولی مطمئنم کار خوبی نمیکردن.....
_باشه میخوام راحت باشم......
رفت بیروووون.......
کم کم گریه ی سارا داشت بند میومد.......
فاطی همینجوری زل زده بود به افق......
نفس عمیقی کشیدم....
هندزفریمو دراوردم....
فاطی از جاش بلند شد.....
_کجا میری؟
_میرم از کای معذرت خواهی کنم؟
_چیکار کنی؟
_لازمه قهر باشم....
_با این وضع بایدم قهر باشی من جات باشم تا یه ماه باهاش قهر میمونم.....
_راست میگی....
نشست سر جاشش......
سارا کلش تو گوشیش بود.....
رفتم بغلش نشستم.....
کلش تو پیج سهون بود.....داشت کامنت میذاشت.....
ازش گوشیشو گرفتم بلاکش کردم....
_چرا بلاکش کردی؟
_ندیدی کیا چجوری توپید بهشون یه مدت بهشون رو نده درست میشن گوشیشو دادم بهش فاطیم کای رو بلاک کرد ....
دلم نمیومد بلاکش کنم...
به حلقه ی توی دستم نگاه کردم.......
اشکم افتاد روش ....
سارا هم داشت به حلقش نگاه میکرد فاطی هم زل زده بود به حلقش از دستمون دراوردیمش من پرتش کردم بقل اتاق سرمو گذاشتم رو زانوهام......
_خب دلم براش سوخت دوما افتاده بود روم دستامو گرفته بود....
_کص نگو بینم اینقدر عرضه نداری که حتی یه جیغ بکشی.....
_خب صدام در نمیومد اخه....
_شت،بخدا قاطی کردی.....
_راستی رومینا کجاس؟
دی او چشاشو گرفته بود اون صحنه رو نبینه انقدر که پاکه بچم...
کیا:(⊙_☉) ಠ_ಠ
_اونجوری نگام نکن.....
پاشد رفت بیرون.....
سرشون داد کشید...
_یه بار دیگه دست به آرمینا بزنی خودم به مامان باباش میگم پدرتو در بیارن...
بکی سرشو انداخت پایین...
_با بقیه هم بودم.....اگه یه بار دیگه فاطی و سارا رو آزار بدید من میدونم با شما دوتا...مفهومهههههه؟
سرشونو انداختن پایین.....
سارا دستشو گذاشت جلو دهنش صدا گریش نیاد...فاطی هم گوشه ی اتاق زانوی غم بغل کرده بود.....
اشکم از گونم افتاد پایین....
درو بستم....
کیا رفت تو اتاقش.....
هندفریمو گذاشتم تو گوشم....
آهنگی که واسه همسایه بغلی اکسو بکی خونده بود رو گوش دادم سرمو تکیه دادم به دیوار......
دونه دونه اشکام رو گونه هام داشت میریخت پایین...
_دونه دونه اشکام؟
یهو یاد آهنگ فرزاد فرزین که میگفت...
دونه دونه اشکام رو گونه هامه وقتی تو نباشی اینا باهامه میمونی تو قلبم واسه همیشه....
تورو کم میارم تو روزگارم همه ی وجودم تویی بهارم نگو بی تو تنهام نگو نمیشه......
اهنگرو گذاشتمممم....
ده دیقه خوابم برد بیدار شدم دیدم بقیه در همون حالتن سارا هنوز داشت گریه میکرد ولی فاطی نه فاطی به افق خیره شده بود.....
رومینا اومد تو.....
_متاسفم...
_لازم نیست.....
نشست بغل دستم.....
_کیا دی او رو هم تهدید کرد.....
_چرا؟
_چون افتاده بود رومو داشت لبامو میخورد......
_یادم ننداز....
_چرا؟
_میخواستم بکیو از کارش پشیمون کنم ولی خودم بدتر بهش رو دادم......
_من ندیدم چی شد....ولی مطمئنم کار خوبی نمیکردن.....
_باشه میخوام راحت باشم......
رفت بیروووون.......
کم کم گریه ی سارا داشت بند میومد.......
فاطی همینجوری زل زده بود به افق......
نفس عمیقی کشیدم....
هندزفریمو دراوردم....
فاطی از جاش بلند شد.....
_کجا میری؟
_میرم از کای معذرت خواهی کنم؟
_چیکار کنی؟
_لازمه قهر باشم....
_با این وضع بایدم قهر باشی من جات باشم تا یه ماه باهاش قهر میمونم.....
_راست میگی....
نشست سر جاشش......
سارا کلش تو گوشیش بود.....
رفتم بغلش نشستم.....
کلش تو پیج سهون بود.....داشت کامنت میذاشت.....
ازش گوشیشو گرفتم بلاکش کردم....
_چرا بلاکش کردی؟
_ندیدی کیا چجوری توپید بهشون یه مدت بهشون رو نده درست میشن گوشیشو دادم بهش فاطیم کای رو بلاک کرد ....
دلم نمیومد بلاکش کنم...
به حلقه ی توی دستم نگاه کردم.......
اشکم افتاد روش ....
سارا هم داشت به حلقش نگاه میکرد فاطی هم زل زده بود به حلقش از دستمون دراوردیمش من پرتش کردم بقل اتاق سرمو گذاشتم رو زانوهام......
۷.۲k
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.