قسمت۳۳:
قسمت۳۳:
از زیر لباسم کشیدمش بیرون یدونه خوابوندم تو صورتش....
بچه ها هم جرعت گرفتن دی او چشای رومینا و خودشو گرفته بود این صحنه هارو نبینن...
فاطی یدونه خوابوند تو گوش کای سارا دلش نیومد بزنه هلش داد عقب دویدیم رفتیم تو اتاقمون درو قفل کردیم....
من:من چرا اومدم زن این خل و چل روانی شدم؟(◎_◎;)
سارا:حس منو نداشتید که...داشت گاز میگرفت..(●__●)
فاطی:کای داشت میخورد منو...(⊙_☉)
نگاهم افتاد سمت فاطی چشام وا شد گفتم:از کای بیشتر از این نمیشه توقع داشت.....
در کوبیده شد......
کیا بود..
درو وا کردیم کشیدیمش تو گوش سه تامونو گرفت...
_من نبودم چه گوهی داشتید میخوردین؟
_هیچی به خدا...
_پس چرا اونا بولیز تنشون نیست؟
_اععع....
دهنمو بستم....
سارا زد زیر گریه...
فاطی هم اشکش درومد....
منم اشک تو چشام جمع شده بود.....
_چرا دارید عر میزنید؟
گفتم:من خوابوندم تو صورتش...
فاطی:منم زدم تو گوشش...
سارا :منم به طرز ناباورانه ای هلش دادم از رو مبل افتاد پایین؟
_اونوقت چرا؟
بهش گفتم قضیه رو....
چشاش ده تا شد....
یه ساعت ولتون کردما ببینید...
_تقصیر ما نبود....
_آره از اون عکساتون معلومه.....
دیدیم صدای داد سوهو میاد.....
عکسامونو تو اینستا دیده بود....
آمپرش رفته بود رو مثبت صد.....
_خجالت نمیکشید؟کلا دو هفتس ازدواج کردید....میخواین مشهوریتمونو از دست بدیم؟
یه ساعت ولتون کردم یه ساعت فقط یه ساعتا.....بی جنبه ها.....
بقیه با دوس دختراشون از این کارا نمیکنن چه برسه شماها که زنتونن.....
درو یه ذره وا کردیم از لای در داشتیم نگاه میکردیم.....
_خراب ترین مرد هم از این کارا نمیکنه که شما کردید.....
من:اون عکسه....
_کدوم عکسه همون عکسی که کای انداخت..
_چجوری؟
_گوشیش رو تایمر بود...
_آبرومون رفت...
صدای سوهو بلند شد...
_زود اون پستارو حذف کنید تا بیشتر مردم ندیدنش...
همه گوشیاشونو گرفتن دستشون حذفشون کردن..........
سوهو همونجور که اخم تو چشاش بود رفت تو اتاقش.......
درو بستیم کیا بهمون اخم جدی کرد.....
سرامونو انداختیم پایین.....
_امروز سوهو میخواست به من دست بزنه دستشو پیچوندم دیگه نگاهمم نکرد...
شما اینقدر لاشید که گذاشتید هر کاری میخوان بکنن؟
از زیر لباسم کشیدمش بیرون یدونه خوابوندم تو صورتش....
بچه ها هم جرعت گرفتن دی او چشای رومینا و خودشو گرفته بود این صحنه هارو نبینن...
فاطی یدونه خوابوند تو گوش کای سارا دلش نیومد بزنه هلش داد عقب دویدیم رفتیم تو اتاقمون درو قفل کردیم....
من:من چرا اومدم زن این خل و چل روانی شدم؟(◎_◎;)
سارا:حس منو نداشتید که...داشت گاز میگرفت..(●__●)
فاطی:کای داشت میخورد منو...(⊙_☉)
نگاهم افتاد سمت فاطی چشام وا شد گفتم:از کای بیشتر از این نمیشه توقع داشت.....
در کوبیده شد......
کیا بود..
درو وا کردیم کشیدیمش تو گوش سه تامونو گرفت...
_من نبودم چه گوهی داشتید میخوردین؟
_هیچی به خدا...
_پس چرا اونا بولیز تنشون نیست؟
_اععع....
دهنمو بستم....
سارا زد زیر گریه...
فاطی هم اشکش درومد....
منم اشک تو چشام جمع شده بود.....
_چرا دارید عر میزنید؟
گفتم:من خوابوندم تو صورتش...
فاطی:منم زدم تو گوشش...
سارا :منم به طرز ناباورانه ای هلش دادم از رو مبل افتاد پایین؟
_اونوقت چرا؟
بهش گفتم قضیه رو....
چشاش ده تا شد....
یه ساعت ولتون کردما ببینید...
_تقصیر ما نبود....
_آره از اون عکساتون معلومه.....
دیدیم صدای داد سوهو میاد.....
عکسامونو تو اینستا دیده بود....
آمپرش رفته بود رو مثبت صد.....
_خجالت نمیکشید؟کلا دو هفتس ازدواج کردید....میخواین مشهوریتمونو از دست بدیم؟
یه ساعت ولتون کردم یه ساعت فقط یه ساعتا.....بی جنبه ها.....
بقیه با دوس دختراشون از این کارا نمیکنن چه برسه شماها که زنتونن.....
درو یه ذره وا کردیم از لای در داشتیم نگاه میکردیم.....
_خراب ترین مرد هم از این کارا نمیکنه که شما کردید.....
من:اون عکسه....
_کدوم عکسه همون عکسی که کای انداخت..
_چجوری؟
_گوشیش رو تایمر بود...
_آبرومون رفت...
صدای سوهو بلند شد...
_زود اون پستارو حذف کنید تا بیشتر مردم ندیدنش...
همه گوشیاشونو گرفتن دستشون حذفشون کردن..........
سوهو همونجور که اخم تو چشاش بود رفت تو اتاقش.......
درو بستیم کیا بهمون اخم جدی کرد.....
سرامونو انداختیم پایین.....
_امروز سوهو میخواست به من دست بزنه دستشو پیچوندم دیگه نگاهمم نکرد...
شما اینقدر لاشید که گذاشتید هر کاری میخوان بکنن؟
۵.۰k
۳۱ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.