یورا رفتیم پایین من رفتم تو آشپزخونه جین رفت رو صندلی
یورا: • رفتیم پایین من رفتم تو آشپزخونه جین رفت رو صندلی پشت میز نشست •
• 10 مین بعد •
+ خببب اینم صبحانه
_ هوم بخوریم
+ باش
• بعد از خوردن •
یورا: رفتم ظرفا رو شستم جین هم رفت شرکت تو خونه حوصلم سر میرفت نشستم فیلم دیدم و آهنگ گوش کردم غرق کتاب خوندن شدم که به خودم اومدم دیدم ساعت شده 6 بعد از ظهر سریع از جام پریدم رفتم غذا درست کنم یک ساعت گذشت و متوجه اومدن جین نشدم که یهو دیدم یه دست دور گردنم حلقه شده جین داشت گردنمو میبوسید
+ هی بس کن(سعی در خنده)
_ نمیخواد سعی کنی بعدشم نمیخوام ولت کنم همین که هست
+ عجب آدمی تو دیگه خیله خوب برو لباساتو عوض کن شام بخوریم
_ باش
جین: هروقت میدیدم یورا داره سعی میکنه بخنده اما نمیتونه انگار داشتن یه سطل آب یخ میریختن روم یا زهر مارم میشد نگاه کنم که داره سعی میکنه اما نمیتونه توی افکارم بودم که با صدا یورا به خودم اومد رفتم طبقه پایین و کمک کردم یورا میز رو چیند نشستیم شروع کردیم غذا خوردن
_ میگم بریم سینما؟
+ کی ظرفا رو بشوره
_ من میشورم تو برو حاظر شو
+ اذیت میشی
_ نه بابا تو برو حاظر شو
+ باش
یورا: رفتم بالا و حاظر شدم یکم روی تخت دراز کشیدم گوشیمو برداشتم جین اومد بالا موهاشو تو حموم شست مجبور بود لباسشو در بیاره اومد بیرون داشتم دید میزدم که یهو با پوزخند برگشت سمتم و دویید رو تخت و روم خیمه زد نفسام تند شد که یهو کنارم افتاد و خندید زدمش گفتم چرا میخندی
+ چرا میخندییی
_( در حال جر خوردن )
+ ایشش اصن چصم
_ باشه باشه غلط کردم خوب بریم
+ بریم
جین: یورا رو با یه حرکت براید بغل کردم و رفتم طبقه پایین و برقا رو خاموش کردم یه بوسه گذاشتم رو لب یورا و درو بستم رفتم سمت ماشین کمربند یورا رو بستم و نشستم پشت فرمون
• 10 مین بعد •
_ خببب بریم
جین: پیاده شدیم رفتیم سمت سالن نشستیم روی صندلی فیلم شروع شد داشتیم میدیدیم که 50 مین بعد گوشیم زنگ خورد بابا بود گوشیو جواب ندادم که گوشی یورا دست من بود زنگ خورد مامانش بود فکر کنم برکشتن خونه اما مگه قرار نبود سه روز بمونن؟ یورا روشونم خوابش برده بود
( بعد تموم شدن فیلم )
بخاطر کیفیت عکس ساری
• 10 مین بعد •
+ خببب اینم صبحانه
_ هوم بخوریم
+ باش
• بعد از خوردن •
یورا: رفتم ظرفا رو شستم جین هم رفت شرکت تو خونه حوصلم سر میرفت نشستم فیلم دیدم و آهنگ گوش کردم غرق کتاب خوندن شدم که به خودم اومدم دیدم ساعت شده 6 بعد از ظهر سریع از جام پریدم رفتم غذا درست کنم یک ساعت گذشت و متوجه اومدن جین نشدم که یهو دیدم یه دست دور گردنم حلقه شده جین داشت گردنمو میبوسید
+ هی بس کن(سعی در خنده)
_ نمیخواد سعی کنی بعدشم نمیخوام ولت کنم همین که هست
+ عجب آدمی تو دیگه خیله خوب برو لباساتو عوض کن شام بخوریم
_ باش
جین: هروقت میدیدم یورا داره سعی میکنه بخنده اما نمیتونه انگار داشتن یه سطل آب یخ میریختن روم یا زهر مارم میشد نگاه کنم که داره سعی میکنه اما نمیتونه توی افکارم بودم که با صدا یورا به خودم اومد رفتم طبقه پایین و کمک کردم یورا میز رو چیند نشستیم شروع کردیم غذا خوردن
_ میگم بریم سینما؟
+ کی ظرفا رو بشوره
_ من میشورم تو برو حاظر شو
+ اذیت میشی
_ نه بابا تو برو حاظر شو
+ باش
یورا: رفتم بالا و حاظر شدم یکم روی تخت دراز کشیدم گوشیمو برداشتم جین اومد بالا موهاشو تو حموم شست مجبور بود لباسشو در بیاره اومد بیرون داشتم دید میزدم که یهو با پوزخند برگشت سمتم و دویید رو تخت و روم خیمه زد نفسام تند شد که یهو کنارم افتاد و خندید زدمش گفتم چرا میخندی
+ چرا میخندییی
_( در حال جر خوردن )
+ ایشش اصن چصم
_ باشه باشه غلط کردم خوب بریم
+ بریم
جین: یورا رو با یه حرکت براید بغل کردم و رفتم طبقه پایین و برقا رو خاموش کردم یه بوسه گذاشتم رو لب یورا و درو بستم رفتم سمت ماشین کمربند یورا رو بستم و نشستم پشت فرمون
• 10 مین بعد •
_ خببب بریم
جین: پیاده شدیم رفتیم سمت سالن نشستیم روی صندلی فیلم شروع شد داشتیم میدیدیم که 50 مین بعد گوشیم زنگ خورد بابا بود گوشیو جواب ندادم که گوشی یورا دست من بود زنگ خورد مامانش بود فکر کنم برکشتن خونه اما مگه قرار نبود سه روز بمونن؟ یورا روشونم خوابش برده بود
( بعد تموم شدن فیلم )
بخاطر کیفیت عکس ساری
- ۴.۶k
- ۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط