هیونلیکس
(علامت - هیونجین)
(علامت+ فلیکس)
(2سال پیش)
هیون وقتی استایل مورد علاقشو زد به سمت بیرون رفت که به کمپانی بره برای کنسرتی که توی امریکا قرار بود برگزار بشه
همینطور در افکار خودش غرق شده بود که منیجرش به اون سلام کرد در واقع هیون برای لحظه ای در چشمان اون پسر غرق شد وهمینطور فلیکس بعد از چند دقیقه به حالت اولیه برگشت
+س...سلام ا..اقای هوانگ (تعظیمی کرد)
+سلام
+راحت باش میتونی هیون صدام کنی (لبخندی زد و به سمت ماشین رفت)
در طول راه هزاران سوال بی جواب در ذهن هردوشون میگذشت مثل: این عشق در نگاه اول بود؟
نگاهی به چهره ی فلیکس غرق در جاده بود کرد و لبخندی زد که از چشمان فلیکس دور نموند.
hyunjin pov
(ویو صب)
دوباره امروزمم با فکر اون فرشته شروع کردم.
کسی قلب و روح منو تسخیر کرده.
اون یه دوست قدیمیه اما نه به چشم من
به چشم اون من یه دوستم یه دوست قدیمی
اما اون نمیدونه من دلم رو بهش باختم.
felix pov
بنظرت اون پسر منو دوست داره؟
یا اون منو به چشم یه دوست یا یه اشنا میبینه
هزاران سوال بی جواب در ذهن اون پسر شکل گرفته
اون پسر همش فکر میکنه بره به اون اعتراف کنه
اما میترسید دست رد به سینش بزنه
اما بازم بعد ساعت ها فکر کردن بازم به نتیجه ای نرسید وای این پسر دلشو باخته
hyunjin pov
این پسر بعد ساعتها فک کردن
تصمام گرفت اعتراف کنه تا یکم سبک شه
حتا اگر اون دس رد به سینش بزنه
دستش رو به سمت گوشی برد تا به تنها دلیل زنده بودنش پیام بده
felix pov
با صدای گوشیش از افکار بیهوده بیرون اومد
_سلام فیلیکس چطوری ؟؟ دلم برات تنگ شده بود میای باهم به یه کافه بریم ؟؟
+سلام !چرا که نه ادرس بفرست
دوباره امروزمم با فکر اون فرشته شروع کردم.
کسی قلب و روح منو تسخیر کرده.
اون یه دوست قدیمیه اما نه به چشم من
به چشم اون من یه دوستم یه دوست قدیمی
اما اون نمیدونه من دلم رو بهش باختم.
felix pov
بنظرت اون پسر منو دوست داره؟
یا اون منو به چشم یه دوست یا یه اشنا میبینه
هزاران سوال بی جواب در ذهن اون پسر شکل گرفته
اون پسر همش فکر میکنه بره به اون اعتراف کنه
اما میترسید دست رد به سینش بزنه
اما بازم بعد ساعت ها فکر کردن بازم به نتیجه ای نرسید وای این پسر دلشو باخته
hyunjin pov
این پسر بعد ساعتها فک کردن
تصمام گرفت اعتراف کنه تا یکم سبک شه
حتا اگر اون دس رد به سینش بزنه
دستش رو به سمت گوشی برد تا به تنها دلیل زنده بودنش پیام بده
felix pov
با صدای گوشیش از افکار بیهوده بیرون اومد
_سلام فیلیکس چطوری ؟؟ دلم برات تنگ شده بود میخوای به خونه من بیای حرکت بزنیم؟؟
+سلام ! حتما!
+کی بیام
_تا یکی دوساعت دیگه بیا منتظرم
فلیکس از سر ذوق یه خوشحالی کرد
و رفت تا حاضر بشه
(یه ساعت بعد خونه هیون)
صدای زنگ رو به صدا در اورد که در بلافاصله توسط هیونجین باز شد
_اووهه....سلام فلیکس بیاتو (هیون لبخندی زد فلیکس هم متقابلا همونکار رو انجام داد)
هیون استرس گرفته بود دستاش میلرزید
نمیدونست چطور به اون پسر اعتراف کنه
رفت و کنار فلیکس نشست و به اصطلاح سر صحبتو باز کرد
_چخبر فلیکس
+خوبم تو چطوری؟؟
_خوبم
_بیا پی اس بزنیم
+بریم
(یک ساعت بعد)
+وایی...گل بزن دیگه
_اههه...چرا این اینجوریه
بزن......بزن..... اهااا.....اهااا....... و توی دروازه
+یهع یهع دید هیونجین گل اخر رو هم زدم
+دیدی.... وایی... چقد برنده بودن خوبه
(همونطور که فلیکس ایستاده بود و پشت به هیون وایساده بود هیون زانو زد)
فلیکس باتعجب توی چشمای پر از عشق هیون زل زد(الهی من دور اون چشات برم جذاببب)
_میشه منو به عنوان دوس پسرت قبول کنی
(فلیکس اشک تو چشماش جمع شد)
بعد چند لحظه هیون بلند شد و لباشو****فیکس لبای لیکسی کرد
مک های عمیقی از لب هاش میگرفت هر از گاهی هم گاز های ریزی میگرفت
بعد از چند دقیقه عمیق بوسیدن همدیگه از همدیگه دل کندن
_عاشقتم لی فلیکس بیشتر از هر چیز دیگه تو این دنیا
+من بیشتر
( ادامشو به ذهن کثیف خودتون بنویسید😊)
(علامت+ فلیکس)
(2سال پیش)
هیون وقتی استایل مورد علاقشو زد به سمت بیرون رفت که به کمپانی بره برای کنسرتی که توی امریکا قرار بود برگزار بشه
همینطور در افکار خودش غرق شده بود که منیجرش به اون سلام کرد در واقع هیون برای لحظه ای در چشمان اون پسر غرق شد وهمینطور فلیکس بعد از چند دقیقه به حالت اولیه برگشت
+س...سلام ا..اقای هوانگ (تعظیمی کرد)
+سلام
+راحت باش میتونی هیون صدام کنی (لبخندی زد و به سمت ماشین رفت)
در طول راه هزاران سوال بی جواب در ذهن هردوشون میگذشت مثل: این عشق در نگاه اول بود؟
نگاهی به چهره ی فلیکس غرق در جاده بود کرد و لبخندی زد که از چشمان فلیکس دور نموند.
hyunjin pov
(ویو صب)
دوباره امروزمم با فکر اون فرشته شروع کردم.
کسی قلب و روح منو تسخیر کرده.
اون یه دوست قدیمیه اما نه به چشم من
به چشم اون من یه دوستم یه دوست قدیمی
اما اون نمیدونه من دلم رو بهش باختم.
felix pov
بنظرت اون پسر منو دوست داره؟
یا اون منو به چشم یه دوست یا یه اشنا میبینه
هزاران سوال بی جواب در ذهن اون پسر شکل گرفته
اون پسر همش فکر میکنه بره به اون اعتراف کنه
اما میترسید دست رد به سینش بزنه
اما بازم بعد ساعت ها فکر کردن بازم به نتیجه ای نرسید وای این پسر دلشو باخته
hyunjin pov
این پسر بعد ساعتها فک کردن
تصمام گرفت اعتراف کنه تا یکم سبک شه
حتا اگر اون دس رد به سینش بزنه
دستش رو به سمت گوشی برد تا به تنها دلیل زنده بودنش پیام بده
felix pov
با صدای گوشیش از افکار بیهوده بیرون اومد
_سلام فیلیکس چطوری ؟؟ دلم برات تنگ شده بود میای باهم به یه کافه بریم ؟؟
+سلام !چرا که نه ادرس بفرست
دوباره امروزمم با فکر اون فرشته شروع کردم.
کسی قلب و روح منو تسخیر کرده.
اون یه دوست قدیمیه اما نه به چشم من
به چشم اون من یه دوستم یه دوست قدیمی
اما اون نمیدونه من دلم رو بهش باختم.
felix pov
بنظرت اون پسر منو دوست داره؟
یا اون منو به چشم یه دوست یا یه اشنا میبینه
هزاران سوال بی جواب در ذهن اون پسر شکل گرفته
اون پسر همش فکر میکنه بره به اون اعتراف کنه
اما میترسید دست رد به سینش بزنه
اما بازم بعد ساعت ها فکر کردن بازم به نتیجه ای نرسید وای این پسر دلشو باخته
hyunjin pov
این پسر بعد ساعتها فک کردن
تصمام گرفت اعتراف کنه تا یکم سبک شه
حتا اگر اون دس رد به سینش بزنه
دستش رو به سمت گوشی برد تا به تنها دلیل زنده بودنش پیام بده
felix pov
با صدای گوشیش از افکار بیهوده بیرون اومد
_سلام فیلیکس چطوری ؟؟ دلم برات تنگ شده بود میخوای به خونه من بیای حرکت بزنیم؟؟
+سلام ! حتما!
+کی بیام
_تا یکی دوساعت دیگه بیا منتظرم
فلیکس از سر ذوق یه خوشحالی کرد
و رفت تا حاضر بشه
(یه ساعت بعد خونه هیون)
صدای زنگ رو به صدا در اورد که در بلافاصله توسط هیونجین باز شد
_اووهه....سلام فلیکس بیاتو (هیون لبخندی زد فلیکس هم متقابلا همونکار رو انجام داد)
هیون استرس گرفته بود دستاش میلرزید
نمیدونست چطور به اون پسر اعتراف کنه
رفت و کنار فلیکس نشست و به اصطلاح سر صحبتو باز کرد
_چخبر فلیکس
+خوبم تو چطوری؟؟
_خوبم
_بیا پی اس بزنیم
+بریم
(یک ساعت بعد)
+وایی...گل بزن دیگه
_اههه...چرا این اینجوریه
بزن......بزن..... اهااا.....اهااا....... و توی دروازه
+یهع یهع دید هیونجین گل اخر رو هم زدم
+دیدی.... وایی... چقد برنده بودن خوبه
(همونطور که فلیکس ایستاده بود و پشت به هیون وایساده بود هیون زانو زد)
فلیکس باتعجب توی چشمای پر از عشق هیون زل زد(الهی من دور اون چشات برم جذاببب)
_میشه منو به عنوان دوس پسرت قبول کنی
(فلیکس اشک تو چشماش جمع شد)
بعد چند لحظه هیون بلند شد و لباشو****فیکس لبای لیکسی کرد
مک های عمیقی از لب هاش میگرفت هر از گاهی هم گاز های ریزی میگرفت
بعد از چند دقیقه عمیق بوسیدن همدیگه از همدیگه دل کندن
_عاشقتم لی فلیکس بیشتر از هر چیز دیگه تو این دنیا
+من بیشتر
( ادامشو به ذهن کثیف خودتون بنویسید😊)
۳.۴k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.