ملکه ی کشور!"
ملکهی کشور!"
part.8🌿🕊
"جیمین ویو"
بعد از اینکه غذا خوردم از اون عمارت زدم بیرون
و رفتم پیش رییس
میگفت باهامون کاری داره و هممون باید بریم
رسیدم اونجا و سلام احوال پرسی کردیم
یونگی: بهتون گفتم بیاین که بتونیم کلارا رو توی تله بندازیم اون الان یه مامور مخفیه و هر لحظه ممکنه جیهوپم گیر بیوفته و نباید زیاد طولش بدیم
جیهوپ و جیمین: اوکی
-------
کلارا:جیمینو زودتر بیرونش کن،میخوام ببینم کجا میره
کاترین: باشه.
"گوشی کلارا زنگ خورد"
کلارا: یاعلی
کاترین: چیشد
کلارا: رییسهه
کاترین: جواب بده زود باشش
کلارا: الو...بله همکارشو گرفتیم..فهمیدم...حتما...خدافظ
کاترین: چی گفت؟
کلارا: میگه ماموریت داریم و خب انگار میگن جیمین و جیهوپ باهم رفتن ولی اول باید رد جیمین و بزنیم....برو به بچه ها بگو بیان
کاترین: اوهوم
"پرش زمانی به موقعای که ردشونو میزنه"
کلارا: ودف
کاترین: چیشده
کلارا: دوتا رد نشون میده
کاترین: من به هوپی شک کرده بودم بهش ردیاب وصل کردم:
کلارا: و خب انگار شکت درست دراومده
کاترین: چرا اخه اون
"سوفی درو بازکرد"
سوفی: دیر رسیدم درسته؟
کلارا: جیهوپ...
سوفی: دنبالش کردم...تا یجایی رفت و با جیمین رفتن توی یه خونه متروکه یکیو دیدم که اشتباه نکنم رییسشون بود
کاترین: پس نتیجه میگیریم
کلارا: تمام مدت داشته بهمون خیانت میکرده:»
کاترین: "بغض" ولی چرا ما خیلی باهم صمیمی بودیم
کلارا: هوفف فکر نمیکردم اینجوری بشه
سوفی: یه ایده دارم شاید اون اکیپی که داشتن تو دبیرستان دربارشون یچیزی بدونن
کاترین: من شماره کوکو دارم
کلارا: چه ککه خوریا،شمارشو براچی داری؟
کاترین: دیگه دیگه
سوفی: اوکی بهش زنگ بزن
"کاترین بهش زنگ زد"
کوک: سلام بچهه
کاترین: سلام بانیی
میگم که،خبری داری از جیمین
«طبق قرارشون با کلارا و سوفی کس دیگه ای نباید از هویتشون که مامور مخفین با خبر بشه ولی این خر رفته گفته چون کوکو دوست داره.و برانکه کلارا و سوفی نفهمن که گفته نمیگه براچی»
کوک: نه والا،میخوای بهش زنگ بزنم؟
کاترین: ببین جیمین دست راست مافیاس و الان فهمیدیم جیهوپم باهاشون همکاری داره الان ما میخوایم بفهمیم رییسشون کیه
کلارا: اخ..وای...وای قلبم...الان میمیرم..خاک توسرت براچی نقشه رو میگی
کاترین: اخه..اخه میدونست..
کلارا: اون غلط کرد با شما عزیزم
سوفی: نکنه لو بده
کلارا: شما برو به همون کوک بگو بیاد اینجا...ببینیم چه گلی به سرمون بزنیم
"کاترین به کوک گفت پاشه بره"
سوفی: یه ایده دارم
کلارا: چه ایدهای
سوفی: میتونیم به اونم بگیم بیاد توی گروهمون؟
کلارا: اگه اونم با جیهوپ و جیمین همکار بود چی
یا اگه اصلا رییسشون همون کوک بود چیی...وای کاترین خدا نکشتت..اگه لوبریم دهنت سرویسهه
کاترین: نه باباکوک همچین ادمی نیست•-•
part.8🌿🕊
"جیمین ویو"
بعد از اینکه غذا خوردم از اون عمارت زدم بیرون
و رفتم پیش رییس
میگفت باهامون کاری داره و هممون باید بریم
رسیدم اونجا و سلام احوال پرسی کردیم
یونگی: بهتون گفتم بیاین که بتونیم کلارا رو توی تله بندازیم اون الان یه مامور مخفیه و هر لحظه ممکنه جیهوپم گیر بیوفته و نباید زیاد طولش بدیم
جیهوپ و جیمین: اوکی
-------
کلارا:جیمینو زودتر بیرونش کن،میخوام ببینم کجا میره
کاترین: باشه.
"گوشی کلارا زنگ خورد"
کلارا: یاعلی
کاترین: چیشد
کلارا: رییسهه
کاترین: جواب بده زود باشش
کلارا: الو...بله همکارشو گرفتیم..فهمیدم...حتما...خدافظ
کاترین: چی گفت؟
کلارا: میگه ماموریت داریم و خب انگار میگن جیمین و جیهوپ باهم رفتن ولی اول باید رد جیمین و بزنیم....برو به بچه ها بگو بیان
کاترین: اوهوم
"پرش زمانی به موقعای که ردشونو میزنه"
کلارا: ودف
کاترین: چیشده
کلارا: دوتا رد نشون میده
کاترین: من به هوپی شک کرده بودم بهش ردیاب وصل کردم:
کلارا: و خب انگار شکت درست دراومده
کاترین: چرا اخه اون
"سوفی درو بازکرد"
سوفی: دیر رسیدم درسته؟
کلارا: جیهوپ...
سوفی: دنبالش کردم...تا یجایی رفت و با جیمین رفتن توی یه خونه متروکه یکیو دیدم که اشتباه نکنم رییسشون بود
کاترین: پس نتیجه میگیریم
کلارا: تمام مدت داشته بهمون خیانت میکرده:»
کاترین: "بغض" ولی چرا ما خیلی باهم صمیمی بودیم
کلارا: هوفف فکر نمیکردم اینجوری بشه
سوفی: یه ایده دارم شاید اون اکیپی که داشتن تو دبیرستان دربارشون یچیزی بدونن
کاترین: من شماره کوکو دارم
کلارا: چه ککه خوریا،شمارشو براچی داری؟
کاترین: دیگه دیگه
سوفی: اوکی بهش زنگ بزن
"کاترین بهش زنگ زد"
کوک: سلام بچهه
کاترین: سلام بانیی
میگم که،خبری داری از جیمین
«طبق قرارشون با کلارا و سوفی کس دیگه ای نباید از هویتشون که مامور مخفین با خبر بشه ولی این خر رفته گفته چون کوکو دوست داره.و برانکه کلارا و سوفی نفهمن که گفته نمیگه براچی»
کوک: نه والا،میخوای بهش زنگ بزنم؟
کاترین: ببین جیمین دست راست مافیاس و الان فهمیدیم جیهوپم باهاشون همکاری داره الان ما میخوایم بفهمیم رییسشون کیه
کلارا: اخ..وای...وای قلبم...الان میمیرم..خاک توسرت براچی نقشه رو میگی
کاترین: اخه..اخه میدونست..
کلارا: اون غلط کرد با شما عزیزم
سوفی: نکنه لو بده
کلارا: شما برو به همون کوک بگو بیاد اینجا...ببینیم چه گلی به سرمون بزنیم
"کاترین به کوک گفت پاشه بره"
سوفی: یه ایده دارم
کلارا: چه ایدهای
سوفی: میتونیم به اونم بگیم بیاد توی گروهمون؟
کلارا: اگه اونم با جیهوپ و جیمین همکار بود چی
یا اگه اصلا رییسشون همون کوک بود چیی...وای کاترین خدا نکشتت..اگه لوبریم دهنت سرویسهه
کاترین: نه باباکوک همچین ادمی نیست•-•
۵.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.