ملکه ی کشور!"
ملکهی کشور!"
part.6🌿🕊
تهیونگ: همین الان گمشو بیرون از این خونه!
کلارا: این منم ولی پنج ساله پیشه
به خاطر تو زندگیم به اتیش کشیده شد!
از خانوادم دور شدم و ازشون فرار کردم که اقا یهو بقیه ازش سواستفاده نکنن...
تهیونگ: خفه شوو"داد" منم از خانوادم دور شدم
کلارا:" از خونه زد بیرون "
همینجوری برای خودم راه میرفتم بارون میومد موش اب کشیده شدم
دقایقی بعد فهمیدم یکی دنبالمه و داره سمتم میدوعه
یا ابرفض این کیه گوشیمو در اوردم تا مثلا عکس بگیرم که بفهمم اون کیه دنبالم
موهاش قهوه ای بود چتر داشت و استایلش کلاسیک بود ولی گرم
عه تهیونگ خودمونه فکر کرده میتونه منو خر کنه داشتم میرفتم اون طرف خیابون نور زد تو چشم و دیگه چیزی نفهمیدم
****
*کلارا: مامان؟
مامانش: تو چرا اینجایی
کلارا:د*بغض
مامانش: *بغلش میکنه...دخترم اینجا جای خوبی نیست که اومدی
برگرد!
کلارا: م..من میخوام پیش تو باشم
مامانش: من میام پیشت !
حالا به خونه برگرد!!
کلارا: مامان....چ..چه اتفاقی داره میوفته (مامانش اروم اروم داره محو میشه و اون طرف زمینشون داره فرو میپاشه)
به اون طرفی که سالم بود میدویدم نور سفیدی زده شد و بازم تاریکی بدن منو تصاحب(تحاصب؟🗿)کرد
***
"تهیونگ ویو"
دکیجون: مثل اینکه بیمار یه خوابی رو میبینه که دوست نداره دل بکنه ازش...
احتمال برگشتنش ۴۳ درصده و اگه هم برنگرده هر اتفاقی ممکنه بیوفته براش
تهیونگ: عام"بغض"....باشه
"کلارا قطرهای اشک از چشمش افتاد"
تهیونگ: ای...این طبیعیه؟
دکی: ممکنه بیمار بخواد بهوش بیاد یا حتی به خوابی که میبینه هم بستگی داره
"رفت بیرون"
تهیونگ: چرا بیدار نمیشی؟ بی...بیا از نو شروع کنیم...
"تکون خوردن انگشت کلارا"
کلارا: آ..ب
تهیونگ: "آب ریخت براش و داد بهش" خوبی؟
کلارا: اوهوم......میخوام برم خونه
تهیونگ: به دکترت میگم تا ببینیم چی میگه
کلارا: باشه
part.6🌿🕊
تهیونگ: همین الان گمشو بیرون از این خونه!
کلارا: این منم ولی پنج ساله پیشه
به خاطر تو زندگیم به اتیش کشیده شد!
از خانوادم دور شدم و ازشون فرار کردم که اقا یهو بقیه ازش سواستفاده نکنن...
تهیونگ: خفه شوو"داد" منم از خانوادم دور شدم
کلارا:" از خونه زد بیرون "
همینجوری برای خودم راه میرفتم بارون میومد موش اب کشیده شدم
دقایقی بعد فهمیدم یکی دنبالمه و داره سمتم میدوعه
یا ابرفض این کیه گوشیمو در اوردم تا مثلا عکس بگیرم که بفهمم اون کیه دنبالم
موهاش قهوه ای بود چتر داشت و استایلش کلاسیک بود ولی گرم
عه تهیونگ خودمونه فکر کرده میتونه منو خر کنه داشتم میرفتم اون طرف خیابون نور زد تو چشم و دیگه چیزی نفهمیدم
****
*کلارا: مامان؟
مامانش: تو چرا اینجایی
کلارا:د*بغض
مامانش: *بغلش میکنه...دخترم اینجا جای خوبی نیست که اومدی
برگرد!
کلارا: م..من میخوام پیش تو باشم
مامانش: من میام پیشت !
حالا به خونه برگرد!!
کلارا: مامان....چ..چه اتفاقی داره میوفته (مامانش اروم اروم داره محو میشه و اون طرف زمینشون داره فرو میپاشه)
به اون طرفی که سالم بود میدویدم نور سفیدی زده شد و بازم تاریکی بدن منو تصاحب(تحاصب؟🗿)کرد
***
"تهیونگ ویو"
دکیجون: مثل اینکه بیمار یه خوابی رو میبینه که دوست نداره دل بکنه ازش...
احتمال برگشتنش ۴۳ درصده و اگه هم برنگرده هر اتفاقی ممکنه بیوفته براش
تهیونگ: عام"بغض"....باشه
"کلارا قطرهای اشک از چشمش افتاد"
تهیونگ: ای...این طبیعیه؟
دکی: ممکنه بیمار بخواد بهوش بیاد یا حتی به خوابی که میبینه هم بستگی داره
"رفت بیرون"
تهیونگ: چرا بیدار نمیشی؟ بی...بیا از نو شروع کنیم...
"تکون خوردن انگشت کلارا"
کلارا: آ..ب
تهیونگ: "آب ریخت براش و داد بهش" خوبی؟
کلارا: اوهوم......میخوام برم خونه
تهیونگ: به دکترت میگم تا ببینیم چی میگه
کلارا: باشه
۴.۶k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.