FOR YOUɞ
FOR YOUɞ
ʚPART_³³ɞ
ات دوباره خوابید وای یعنی زندگی خوبی با بچه هام دارم اممم اگه پسر بود یکیشون و اون یکی دختر اسماشون و میزارم بورام و هیون شیک و اگه دوتا پسر یا دوتا دختر یودن هم امممم نمیدونم ولش کن بزار بخوابم
و جیمینم خوابید
3ساعت بعد
ات ویو
از خواب بلند شدم و دیدم جیمین هم کنارمه آروم اومدم از رو تخت پایین و رفتم دستشوی و اومدم بیرون و لباس عوض کردم و رفتم پایین
ات: سلام
ب/ج: سلام
ات: بقیه کجان
ب/ج: جونگکوک و یونا رفتن بسرون باباتم کار داشت منم برم دور کارام
ات: آها.. باشه پدر
ب/ج: خداحافظ
ات: خداحافظ
و رفت
ات: امم من چیکار کنم.... آها فیلم ببینم.. امم فیلم ترسناک آره
.رقتم و خوراکی های تویه یخچالو مابینت و آوردم لواشکمم آوردم نودل هم درست کردم پتو هم آوردم و دراز کشیدم و شروع کردم خوردن و فیلم دیدن
1ساعت بعد
داشتم فیلم میدم و مثل چی ترسیده بودم
که یهو یچیزی خورد به شونم
ات: جیغغغغغغغغغ
جیمین: ایی کر شدم چته منم
ات: ترسیدم احمق(خفه) اگه بچه میوفتاد چی
جیمین: ببخشید
ات: باشه
تلوزیون و خاموش کردم
ات: بیا بریم بیرون
جیمین: نه
ات: بریم بیرون
جیمین: نه
ات: لطفا
جیمین: گفتم نه
ات:منم قهر میکنم
جیمین: اوفف... باشه بیا برسم
ات: آخ جون
با سرعت رفتم بالا و لباس عوض کردم و اومدم
ات: آمدم بریم
جیمین: بریم
ات: باش
جیمین:(ستش و گرفت) الان بریم
ات:(خنده)
رفتیم بیرون و رفتیم پاساژ لباسام تکراری شده بودن دیگه پس رفتیم لباس بخریم برام و چند تا لباس بارداری کلی خرید کردم و جیمین هم داشت دستش میشکست
جیمین: بسه دیگه بریم خونه
ات: نه هنوز چند تا چیز مونده(خنده)
جیمین: نههههه
ات: شوخی کردم بریم
جیمین: باش بریم
و رفتیم سوار ماشین شدم و جیمینم وسایل رو گذاشت تو ماشین و سوار شد
ات: خب برسم بستنی بگیریم
جیمین: ای خدااا
ات: بریم بستنی بخریم
جیمین: باشه(خنده)
ات:(خنده)
ʚPART_³³ɞ
ات دوباره خوابید وای یعنی زندگی خوبی با بچه هام دارم اممم اگه پسر بود یکیشون و اون یکی دختر اسماشون و میزارم بورام و هیون شیک و اگه دوتا پسر یا دوتا دختر یودن هم امممم نمیدونم ولش کن بزار بخوابم
و جیمینم خوابید
3ساعت بعد
ات ویو
از خواب بلند شدم و دیدم جیمین هم کنارمه آروم اومدم از رو تخت پایین و رفتم دستشوی و اومدم بیرون و لباس عوض کردم و رفتم پایین
ات: سلام
ب/ج: سلام
ات: بقیه کجان
ب/ج: جونگکوک و یونا رفتن بسرون باباتم کار داشت منم برم دور کارام
ات: آها.. باشه پدر
ب/ج: خداحافظ
ات: خداحافظ
و رفت
ات: امم من چیکار کنم.... آها فیلم ببینم.. امم فیلم ترسناک آره
.رقتم و خوراکی های تویه یخچالو مابینت و آوردم لواشکمم آوردم نودل هم درست کردم پتو هم آوردم و دراز کشیدم و شروع کردم خوردن و فیلم دیدن
1ساعت بعد
داشتم فیلم میدم و مثل چی ترسیده بودم
که یهو یچیزی خورد به شونم
ات: جیغغغغغغغغغ
جیمین: ایی کر شدم چته منم
ات: ترسیدم احمق(خفه) اگه بچه میوفتاد چی
جیمین: ببخشید
ات: باشه
تلوزیون و خاموش کردم
ات: بیا بریم بیرون
جیمین: نه
ات: بریم بیرون
جیمین: نه
ات: لطفا
جیمین: گفتم نه
ات:منم قهر میکنم
جیمین: اوفف... باشه بیا برسم
ات: آخ جون
با سرعت رفتم بالا و لباس عوض کردم و اومدم
ات: آمدم بریم
جیمین: بریم
ات: باش
جیمین:(ستش و گرفت) الان بریم
ات:(خنده)
رفتیم بیرون و رفتیم پاساژ لباسام تکراری شده بودن دیگه پس رفتیم لباس بخریم برام و چند تا لباس بارداری کلی خرید کردم و جیمین هم داشت دستش میشکست
جیمین: بسه دیگه بریم خونه
ات: نه هنوز چند تا چیز مونده(خنده)
جیمین: نههههه
ات: شوخی کردم بریم
جیمین: باش بریم
و رفتیم سوار ماشین شدم و جیمینم وسایل رو گذاشت تو ماشین و سوار شد
ات: خب برسم بستنی بگیریم
جیمین: ای خدااا
ات: بریم بستنی بخریم
جیمین: باشه(خنده)
ات:(خنده)
۱۲.۳k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.