ʚFOR YOUɞ
ʚFOR YOUɞ
ʚPART_³⁵ɞ
جونگکوک: ایشالله
یونا: یاااال
جونگکوک و ات و جیمین: 😂
ات: خب بابایی... بیا اینجا
جیمین: 😐
جونگکوک: بدو
میره میشینه پیشش
جیمین: بهم نگو بابا
ات: برو پیش جونگکوک خوبی بهش نیومده
جیمین: عه ببخشید
ات: خب... امم بیاین شام بریم رستوران
جیمین: آره بریم
جونگکوک: خوبه
یونا: آره
ات: پس شب میریم
جونگکوک و یونا و جیمین: اوکی
ات: خوبه لیا برو استراحت کن توهم
یونا: باش
جونگکوک: راستی ات میشه من و لیا ازدواج کنیم
ات: خیر
جونگکوک: چرا
ات: چون من میگم و خفه
یونا: یااا ترو خدا
ات: برید کمشید احمقا زود
یونا: اوفففف
رفتن یونا و جونگکوک
ات: جیمین
جیمین: هوم
ات: بیا بعد مشخص شدن جنسیتشون خودمون اتاق و درست کنیم
جیمین: باشه
5ماه بعد
ات ویو
جنسیت بچه ها مشخص شده بود یه دختر و یه پسر که اسماشون شد بورام و هیون شیک
ات: جیمین
جیمین: چیه
ات:....
جیمین: چی می خوای
ات: ام..... خیلی ذوق دارم
جیمین: منم
ات: کاشکی این چاخار ماهم زود بره دوست دارم زود تر ببینمشون
جیمین: منم..... عشقای بابا
ات: آخی
جیمین:(خنده)
ات: قراره یه خانواده خوب شیم
که یونا و جونگکوک اومدن
جونگکوک: عشقای عمو چطورن
یونا: عشقای خاله چطورن
ات: خوبن مرسی
یونا: آجی میشه ما اتاق بچه ها رو بب....
ات: تو خوابت ببینی
یونا: اوففف
ات: کم نق بزن حالا هم برید
یونا: اومدم خداحافظی کنم دارم میرم خونه
جونگکوک: بای
یونا: بای
(جونگکوک یونا رو میبره خونه)
ʚPART_³⁵ɞ
جونگکوک: ایشالله
یونا: یاااال
جونگکوک و ات و جیمین: 😂
ات: خب بابایی... بیا اینجا
جیمین: 😐
جونگکوک: بدو
میره میشینه پیشش
جیمین: بهم نگو بابا
ات: برو پیش جونگکوک خوبی بهش نیومده
جیمین: عه ببخشید
ات: خب... امم بیاین شام بریم رستوران
جیمین: آره بریم
جونگکوک: خوبه
یونا: آره
ات: پس شب میریم
جونگکوک و یونا و جیمین: اوکی
ات: خوبه لیا برو استراحت کن توهم
یونا: باش
جونگکوک: راستی ات میشه من و لیا ازدواج کنیم
ات: خیر
جونگکوک: چرا
ات: چون من میگم و خفه
یونا: یااا ترو خدا
ات: برید کمشید احمقا زود
یونا: اوفففف
رفتن یونا و جونگکوک
ات: جیمین
جیمین: هوم
ات: بیا بعد مشخص شدن جنسیتشون خودمون اتاق و درست کنیم
جیمین: باشه
5ماه بعد
ات ویو
جنسیت بچه ها مشخص شده بود یه دختر و یه پسر که اسماشون شد بورام و هیون شیک
ات: جیمین
جیمین: چیه
ات:....
جیمین: چی می خوای
ات: ام..... خیلی ذوق دارم
جیمین: منم
ات: کاشکی این چاخار ماهم زود بره دوست دارم زود تر ببینمشون
جیمین: منم..... عشقای بابا
ات: آخی
جیمین:(خنده)
ات: قراره یه خانواده خوب شیم
که یونا و جونگکوک اومدن
جونگکوک: عشقای عمو چطورن
یونا: عشقای خاله چطورن
ات: خوبن مرسی
یونا: آجی میشه ما اتاق بچه ها رو بب....
ات: تو خوابت ببینی
یونا: اوففف
ات: کم نق بزن حالا هم برید
یونا: اومدم خداحافظی کنم دارم میرم خونه
جونگکوک: بای
یونا: بای
(جونگکوک یونا رو میبره خونه)
۱۷.۱k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.