پارت ۳۹
پارت ۳۹
ار،ساعت ۵شد برم دیانا روبیدار کنم عروسک قشنگم پاشو
دیا، ارسلان
ار، جانم
دیا، خوابم میاد
ار، قشنگ من بعد جشن بیا خونه وقت بخواب
دیا، باشه کمکم کن بلند شم
ار، دستش رو گرفتم و بلندش کردم
دیا، لباس رو پوشیدم شالم و سرم کردم رفتم پیش ارسلان بریم
ار، بریم
دیا، رفتیم اونجا اول عکس گرفتیم که بعد مامان و آبجی ارسلان هم آمدن دیگه وقت سوپرایز بود
ار، با دیانا همزمان بادکنک رو ترکوندیم
مامان، ارسلان و دیانا بادکنک رو ترکوندن که بگه های صورتی ریخت مبارک باشه مادر
اردیا، مرسی
آبجی ار، مبارک باشه انشالله قدمش خیره
ار،ساعت ۵شد برم دیانا روبیدار کنم عروسک قشنگم پاشو
دیا، ارسلان
ار، جانم
دیا، خوابم میاد
ار، قشنگ من بعد جشن بیا خونه وقت بخواب
دیا، باشه کمکم کن بلند شم
ار، دستش رو گرفتم و بلندش کردم
دیا، لباس رو پوشیدم شالم و سرم کردم رفتم پیش ارسلان بریم
ار، بریم
دیا، رفتیم اونجا اول عکس گرفتیم که بعد مامان و آبجی ارسلان هم آمدن دیگه وقت سوپرایز بود
ار، با دیانا همزمان بادکنک رو ترکوندیم
مامان، ارسلان و دیانا بادکنک رو ترکوندن که بگه های صورتی ریخت مبارک باشه مادر
اردیا، مرسی
آبجی ار، مبارک باشه انشالله قدمش خیره
۵.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.