پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#part_36
خواستم برم سوار ماشین بشم که صدای تهیونگ رو پشت سرم شنیدم
صبر کن... مگه کَری؟... میگم وایسا!
برگشتم و بهش نگاه کردم... استایلش مثل همیشه بود
- تو کجا؟
همون قبرستونی که تو میری!
- مگه خودت چماقی؟... ماشنتو بردار برو!
حال ندارم بیا باهم بریم دیگه چقد حرف میزنی سر صبحی!
جوابش رو ندادم و سوار ماشین شدم که اونم سوار شد
- تهیونگ همین الان بگم اگه بخوای چرت و پرت بگی پرتت میکنم پایینا!
واو... جونگکوک خشن میشود!
- مرض!
دلیل اینکه تهیونگ رو به عنوان رفیق صمیمیم انتخاب کرده بودم هم بخاطر اینکاراش بود... کلاس چهارم که بودیم همینقدر مزه میریخت و مسخره بازی در میورد... دقیقا همینجوری منو خر کرد و شد تنها دوستی که دارم؛ رفیق صمیمیم... هروقت عصبی بودم یا حوصله نداشتم اون میومد و حالمو عوض میکرد.. حتی بعضی وقتا از دست خودشم عصبی میشدم ولی انقدر کیوت بازی درمیورد که نمیتونستم بهش چیزی بگم...
#part_36
خواستم برم سوار ماشین بشم که صدای تهیونگ رو پشت سرم شنیدم
صبر کن... مگه کَری؟... میگم وایسا!
برگشتم و بهش نگاه کردم... استایلش مثل همیشه بود
- تو کجا؟
همون قبرستونی که تو میری!
- مگه خودت چماقی؟... ماشنتو بردار برو!
حال ندارم بیا باهم بریم دیگه چقد حرف میزنی سر صبحی!
جوابش رو ندادم و سوار ماشین شدم که اونم سوار شد
- تهیونگ همین الان بگم اگه بخوای چرت و پرت بگی پرتت میکنم پایینا!
واو... جونگکوک خشن میشود!
- مرض!
دلیل اینکه تهیونگ رو به عنوان رفیق صمیمیم انتخاب کرده بودم هم بخاطر اینکاراش بود... کلاس چهارم که بودیم همینقدر مزه میریخت و مسخره بازی در میورد... دقیقا همینجوری منو خر کرد و شد تنها دوستی که دارم؛ رفیق صمیمیم... هروقت عصبی بودم یا حوصله نداشتم اون میومد و حالمو عوض میکرد.. حتی بعضی وقتا از دست خودشم عصبی میشدم ولی انقدر کیوت بازی درمیورد که نمیتونستم بهش چیزی بگم...
۶.۵k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.