ازدواج سوری پارت 5
ازدواج سوری پارت 5
صبحونه خوردیم بعد با عکسا رفتیم رو مبل شروع کردیم به باز کردن عکس بزرگه
ته ـ واااای چه قشنگ شده
ـ اوهوم
ته ـ عاشق خندت داخل عکس شدمم
ـ توهم کیوت شدی
ته ـ فک کنم اون عکس دست جمعی رو نفرستادن
ـ ارهههه، حالا اونم میاد اینو کجا آویز کنیم؟
ته ـ بنظرت بالای تختمون اویز کنیم؟
ـ اونجا که عکس منو تو نیانگه
ته ـ راس میگی پس کجا اویز کنیم؟
ـ بالای اون مبل بزرگه خوبه بنظرم
ته ـ اره بزار برم میخ با چکش بیارم
ـ باشه
ته رفت و با میخ چکش اومد میخ فرو کرد تو دیوار منم قاب عکسو بردم پیشش اویزش کرد یه خورده تنظیمش کرد
ته ـ صافه؟
ـ یه خورده سمت چپش رو بده بالا
ته ـ الان چی؟
ـ خوبه
رفتیم سراغ عکس دومی اونم اویز کردیم حوصلمون سر رفته بود اماده شدیم بریم بیرون از استایلم خیلی قشنگ بود برای همین گفتم که یه تیک تاک بگیرم داشتم ویدویو میگرفتم وقتی تموم شد، بد شد باز دوباره داشتم میگرفتم که... (ویدیو و لباس ات اسلاید دو)
ته ـ بدون من میگیری؟
نگاش کردم تیپش اووووففففف هیچ حرف نمیتونستم بزنم( لباس تهیونگ اسلاید سه)
ته ـ ات، عشقم؟
ـ.....
ته ـ ات؟
به خودم اومدم
ـ ب.. بله؟
ته ـ دارم میگم بدون من تیک تاک میگیری؟
ـ اره
ته ـ از کی تاحالا؟
ـ از همین الان*خنده*
ته ـ پس باشه خودت خواستی
محکم اومد سمتم به لبام هجوم اورد
از زبان نویسنده
"ات اصلان حواسش نبود که گوشیش رو فیلمه، همین طور که به لبای هم هجوم اورده بودن گوشیه ات داشت ازشون فیلم میگرفت وقتی که خرابکاری هاشون تموم میشه از خونه میزنن بیرون که...."
ویو ات
از خونه که زدیم بیرون فهمیدم گوشیم داخل جا مونده
ـ ته هااا صب کن گوشیم یادم رف
ته ـ من برات میارم تو برو سوار شو و ماشینو روشن کن الان میام
ـ باشه
من رفتم تو ماشین و ماشینو استارت زدم که موترش گرفم شده منتظر ته موندم
ویو تهیونگ
رفتیم داخل تا گوشبه ات رو برداشتم دیدم اون مدت که به لباش هجوم اورده بودم گوشیش داشته ضبط میکرده فیلمو قطع کردم و فرستادمش برای خودم و فیلمو تو گوشیه ات پاک کردم رفتم پیشش
ـ بیا گوشیت
ات ـ کوموو*مباد گوشبو بگیره که تهیونگ دستشو میکشه اونور*
ـ عا عا، باید بوسمو بدی بعدش بت میدم
ات ـ باشه
بوسمو که بهم داد گوشیشو بهش دادم حرفی راجب ویدیو نزدم
ـ خب لیدی کجا ببرمت؟، خرید لباس یا خرید اکسسوری؟
ات ـ لباس به اندازی کافی دارم فقط دو سه تا کراپ میخوام بعدش بریم اکسسوری بخریم
ـ اوکی لیدی
ویو ات
رفتیم باهم پاساژ همه داشتن به تهیونگ نگا میکردن حرسم در اومد
ـ تهیونگ چرا همه دارن نگای تو میکنن؟
ته ـ اما من به لیدیم خیانت نمیکنم *دستشو میندازه دور کمر ات*
ـ الکی؟
ته ـ نه پس راستکی
صبحونه خوردیم بعد با عکسا رفتیم رو مبل شروع کردیم به باز کردن عکس بزرگه
ته ـ واااای چه قشنگ شده
ـ اوهوم
ته ـ عاشق خندت داخل عکس شدمم
ـ توهم کیوت شدی
ته ـ فک کنم اون عکس دست جمعی رو نفرستادن
ـ ارهههه، حالا اونم میاد اینو کجا آویز کنیم؟
ته ـ بنظرت بالای تختمون اویز کنیم؟
ـ اونجا که عکس منو تو نیانگه
ته ـ راس میگی پس کجا اویز کنیم؟
ـ بالای اون مبل بزرگه خوبه بنظرم
ته ـ اره بزار برم میخ با چکش بیارم
ـ باشه
ته رفت و با میخ چکش اومد میخ فرو کرد تو دیوار منم قاب عکسو بردم پیشش اویزش کرد یه خورده تنظیمش کرد
ته ـ صافه؟
ـ یه خورده سمت چپش رو بده بالا
ته ـ الان چی؟
ـ خوبه
رفتیم سراغ عکس دومی اونم اویز کردیم حوصلمون سر رفته بود اماده شدیم بریم بیرون از استایلم خیلی قشنگ بود برای همین گفتم که یه تیک تاک بگیرم داشتم ویدویو میگرفتم وقتی تموم شد، بد شد باز دوباره داشتم میگرفتم که... (ویدیو و لباس ات اسلاید دو)
ته ـ بدون من میگیری؟
نگاش کردم تیپش اووووففففف هیچ حرف نمیتونستم بزنم( لباس تهیونگ اسلاید سه)
ته ـ ات، عشقم؟
ـ.....
ته ـ ات؟
به خودم اومدم
ـ ب.. بله؟
ته ـ دارم میگم بدون من تیک تاک میگیری؟
ـ اره
ته ـ از کی تاحالا؟
ـ از همین الان*خنده*
ته ـ پس باشه خودت خواستی
محکم اومد سمتم به لبام هجوم اورد
از زبان نویسنده
"ات اصلان حواسش نبود که گوشیش رو فیلمه، همین طور که به لبای هم هجوم اورده بودن گوشیه ات داشت ازشون فیلم میگرفت وقتی که خرابکاری هاشون تموم میشه از خونه میزنن بیرون که...."
ویو ات
از خونه که زدیم بیرون فهمیدم گوشیم داخل جا مونده
ـ ته هااا صب کن گوشیم یادم رف
ته ـ من برات میارم تو برو سوار شو و ماشینو روشن کن الان میام
ـ باشه
من رفتم تو ماشین و ماشینو استارت زدم که موترش گرفم شده منتظر ته موندم
ویو تهیونگ
رفتیم داخل تا گوشبه ات رو برداشتم دیدم اون مدت که به لباش هجوم اورده بودم گوشیش داشته ضبط میکرده فیلمو قطع کردم و فرستادمش برای خودم و فیلمو تو گوشیه ات پاک کردم رفتم پیشش
ـ بیا گوشیت
ات ـ کوموو*مباد گوشبو بگیره که تهیونگ دستشو میکشه اونور*
ـ عا عا، باید بوسمو بدی بعدش بت میدم
ات ـ باشه
بوسمو که بهم داد گوشیشو بهش دادم حرفی راجب ویدیو نزدم
ـ خب لیدی کجا ببرمت؟، خرید لباس یا خرید اکسسوری؟
ات ـ لباس به اندازی کافی دارم فقط دو سه تا کراپ میخوام بعدش بریم اکسسوری بخریم
ـ اوکی لیدی
ویو ات
رفتیم باهم پاساژ همه داشتن به تهیونگ نگا میکردن حرسم در اومد
ـ تهیونگ چرا همه دارن نگای تو میکنن؟
ته ـ اما من به لیدیم خیانت نمیکنم *دستشو میندازه دور کمر ات*
ـ الکی؟
ته ـ نه پس راستکی
۹.۷k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.