ازدواج سوری پارت4
ازدواج سوری پارت4
ـ اما من باز میخوام قربونت برم
ات ـ تهیونگگ خواهش میکنم قربونم نرو
ـ چرا؟
ات ـ چون نمیخوام مث رایدس شه*با بغض*
ـ...
ات ـ نمیخوام باز قلبم ضربه بخوره*یه اشک از چشماش میاد*
ـ....
ات ـ ازت خواهش میکنم باشه؟
ـ ببخشید
ات ـ نه نمیخواد معذرت خواهی کنی
ـ اما..
ات ـ تهیونگ لطفا..
ـ باشه
ویو ات
ریش تهیونگ رو زدم و رفتم بیرون رو تخت ولو شدم بعد از اینکه تهیونگ اومد بیرون منم رفتم سرمو بشورم از اونجایی که حوصله نداشتم دوش بگیرم،اما موهای بلندم دم به دقیقه کرم میرخت*داخل حموم*
ـ وااااای چرا نمیشه از دست موهام خلاص شم، گااااد
ته ـ ات کمک میخواییی؟*با صدای بلند*
ـ نههه نمیخواد *با صدای بلند*
دیدم که در باز شدو تهیونگ اومد داخل
ته ـ بزار کمکت کنم
ـ ته برو بیرون الان میام
ته ـ عشقم لطفا روباه خوبی باش تا مجبور نشدم به زور برات بشورم
ـ باشه*با حالت پَکَر*
سرم همچنان پایین بود که با حس خوبی مواجه شدم
دستای تهیونگ تو سرم بود داشت با شامپو ماساژ میداد
حس خوبی بود برام، خیلی خیلی خوب و این حس موجب شد که شونه هامو بدم بالا و تک خنده بزنم
ته ـ چرا شونه هاتو میدی بالا؟ ممکنه لباست کثیف شه
ـ میخوام کثیف شه برام مهم نیس*با خنده*
ته ـ بو، وُهه چرا میخندی؟*تک خنده*
ـ بخاطر دستای توعه*خنده*
ته ـ اولین بار نیس که سرتو اینجوری میشورم
ـ میدونم اما این یه چیز دیگس*خنده*
ته ـ همیشه همینو میگی
ـ لایر، من اصن همچین حرفی نزدم
اه ـ حالا من لایرم اره؟
ـ انیوووو، شوخی کلدم*حالت کیوت*
ته ـ ایگووو تورو خدا کیوت حرف نزن
ـ چلاااا؟ دوس دالم کیود حلف بِدَنَم*حالت کیوت*
ته ـ ات لطفااا الان اشکم در میاد*خنده*
ـ باته*حالت کیوت*
ته ـ عِ، نکن خب
ـ باشه
تهیونگ سرومو شست دستاشم شستو حوله داد دور سرم رفتم جلوی اینه نشستم داشتم موهامو خش میکردم که تهیونگ بدون هیچ حرفی حوله رو ازم گرفت
ـ یاا چیک...
نزاشت حرف بزنم و بوسیدم و بعد بم گفت
ته ـ امروز فقط میخوام باهات خوش بگذرونم
ـ*تک خنده*
تهیونگ موهامو خش کرد و سشوار کرد برام و بست
ته ـ بیا بریم پایین صبحونه اماده کردم برات
ـ گاجا
باهم رفتیم سر میز نیانگ نبود خونه سوکت فرا گرفته
ـ چقد جایی نیانگ خالیه
ته ـ هومم اره دلم میخواد شیطونی کردناشو ببینم
ـ زنگ به تو نزده؟
ته ـ نه، به تو چی؟
ـ نه به منم نزده
ته ـ یادته وقتی اولین روزی بود که به مهد میرفت من گریم گرفت؟
ـ اوهوم
صدای در اومد
ته ـ من باز میکنم
ـ مراقب باش
ته ـ باشه
ته رفت و با دوتا قاب عکس اومد
یکیش بزرگ بود اون یکی هم قاب کوچیک
ـ اینا چیه؟
ته ـ عکسای عروسیمون *خنده*
ـ فک نمیکردم انقدر زود اماده شه
ته ـ بیخیال فعلا بیا صبحونه بخوریم
ـ باشه
ـ اما من باز میخوام قربونت برم
ات ـ تهیونگگ خواهش میکنم قربونم نرو
ـ چرا؟
ات ـ چون نمیخوام مث رایدس شه*با بغض*
ـ...
ات ـ نمیخوام باز قلبم ضربه بخوره*یه اشک از چشماش میاد*
ـ....
ات ـ ازت خواهش میکنم باشه؟
ـ ببخشید
ات ـ نه نمیخواد معذرت خواهی کنی
ـ اما..
ات ـ تهیونگ لطفا..
ـ باشه
ویو ات
ریش تهیونگ رو زدم و رفتم بیرون رو تخت ولو شدم بعد از اینکه تهیونگ اومد بیرون منم رفتم سرمو بشورم از اونجایی که حوصله نداشتم دوش بگیرم،اما موهای بلندم دم به دقیقه کرم میرخت*داخل حموم*
ـ وااااای چرا نمیشه از دست موهام خلاص شم، گااااد
ته ـ ات کمک میخواییی؟*با صدای بلند*
ـ نههه نمیخواد *با صدای بلند*
دیدم که در باز شدو تهیونگ اومد داخل
ته ـ بزار کمکت کنم
ـ ته برو بیرون الان میام
ته ـ عشقم لطفا روباه خوبی باش تا مجبور نشدم به زور برات بشورم
ـ باشه*با حالت پَکَر*
سرم همچنان پایین بود که با حس خوبی مواجه شدم
دستای تهیونگ تو سرم بود داشت با شامپو ماساژ میداد
حس خوبی بود برام، خیلی خیلی خوب و این حس موجب شد که شونه هامو بدم بالا و تک خنده بزنم
ته ـ چرا شونه هاتو میدی بالا؟ ممکنه لباست کثیف شه
ـ میخوام کثیف شه برام مهم نیس*با خنده*
ته ـ بو، وُهه چرا میخندی؟*تک خنده*
ـ بخاطر دستای توعه*خنده*
ته ـ اولین بار نیس که سرتو اینجوری میشورم
ـ میدونم اما این یه چیز دیگس*خنده*
ته ـ همیشه همینو میگی
ـ لایر، من اصن همچین حرفی نزدم
اه ـ حالا من لایرم اره؟
ـ انیوووو، شوخی کلدم*حالت کیوت*
ته ـ ایگووو تورو خدا کیوت حرف نزن
ـ چلاااا؟ دوس دالم کیود حلف بِدَنَم*حالت کیوت*
ته ـ ات لطفااا الان اشکم در میاد*خنده*
ـ باته*حالت کیوت*
ته ـ عِ، نکن خب
ـ باشه
تهیونگ سرومو شست دستاشم شستو حوله داد دور سرم رفتم جلوی اینه نشستم داشتم موهامو خش میکردم که تهیونگ بدون هیچ حرفی حوله رو ازم گرفت
ـ یاا چیک...
نزاشت حرف بزنم و بوسیدم و بعد بم گفت
ته ـ امروز فقط میخوام باهات خوش بگذرونم
ـ*تک خنده*
تهیونگ موهامو خش کرد و سشوار کرد برام و بست
ته ـ بیا بریم پایین صبحونه اماده کردم برات
ـ گاجا
باهم رفتیم سر میز نیانگ نبود خونه سوکت فرا گرفته
ـ چقد جایی نیانگ خالیه
ته ـ هومم اره دلم میخواد شیطونی کردناشو ببینم
ـ زنگ به تو نزده؟
ته ـ نه، به تو چی؟
ـ نه به منم نزده
ته ـ یادته وقتی اولین روزی بود که به مهد میرفت من گریم گرفت؟
ـ اوهوم
صدای در اومد
ته ـ من باز میکنم
ـ مراقب باش
ته ـ باشه
ته رفت و با دوتا قاب عکس اومد
یکیش بزرگ بود اون یکی هم قاب کوچیک
ـ اینا چیه؟
ته ـ عکسای عروسیمون *خنده*
ـ فک نمیکردم انقدر زود اماده شه
ته ـ بیخیال فعلا بیا صبحونه بخوریم
ـ باشه
۱۰.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.