hot chocolate
پارت ³⁸
کوک : ولش کنید
یونا : ممنونم
اومد بغلم کنه
کوک : نمیخواد جلو بیای
یونا : میخوام بخاطر اینکه مارکو ازاد کردی بغلت کنم
کوک : نمیخواد
اومد نزدیک که بغلم کنه خودم رفتم عقب
یونا : هرجور راحتی
همه اتفاقا بخاطر کنه اگه وجود نداشتم عروسیه اینم بد نمیشد
مارک : واقعا ببخشید که به پاهاتون نگاه کردم
جیسو : اشکال ندارع دیگه از این کارا نکن
اینم بخاطر من ناراحته
ته : کوک چرا تو فکری
رفتم یه کنار نشستم دور از چشم همه
۳ ساعت بعد همه میخواستن برم خونه ی عروس و دوماد
جین : کوک بیا بریم فقط ماییم میخوایم بازی کنیم
یورا اومد دستامو گرفت
یورا : چیشده کوک تو هوا به این خوی چرا دستات یخ کرده
جیمین : کوک حرف بزن توکه زنده ای چرا حرف نمیزنی
ته : چرا از همه دور میشی
جنی : جونگکوک
نامی : چی شده کوک
یونگی : دهنتو باز کن
دهنمو باز کردم
یونگی : حالت بد نیست
هوسوک : میفهمی ما چی میگیم ؟
سرمو به نشونه ی آره تکون دادم
یونا : پس چرا حرف نمیزنی
دوهیون : تو فکره
یونا : از کجا میدونی
دوهیون دستاش سرده جواب نمیده حالشم خوبه
مارک : پس تو فکره
نمیخوام با حرف زدن من زندگی بقیه خراب بشه پس حرف نمیزنم
جیمین : کوک نباید خودتو سرزنش کنی
هیوجو : چرا خودشو سرزنش کنه
یونگی : کوک وقتی تو فکر میره که داره خودشو سرزنش میکنه
شینا : شاید داره برای جواب یه سوال فکر میکنه
جیسو : جونگکوک جونگکوک
رزی : جنی آروم باش
لیسا : جیسو بغلم کن " بغض "
جنی : کوک هق حالت خوبه هققققققققق " گریه "
جیسو : لیسا آروم هیس
لیسا : اما هق جونگکوک " گریه "
بلند شدم و رفتم سمت ماشینم
ولی یونا مانعم شد
یونا : نباید تو روز عروسیه من منو ناراحت کنی
دوهیون : آقای جئون
کوک : من خوبم نگران من نباشید
یورا : به چی فکر میکنی
جنی : چرا خودتو سرزنش میکنی
کوک : اگه باعث به هم ریخته گیه عروسیتون شدم ببخشید
یونا : نباید بخاطر ما ناراحت بشی دایی
نشستم تو ماشین
کوک : اگه دنبالم گشتیم یورا میدونه کجا میرم
حرکت کردم به سمت چشمه ی آبی که تو جنگل بود
که ماشین جین جلو اومد و وایساد
جین : کوک آروم باش اوکی ما میدونیم میخوای بری چشمه ی تو جنگل
رفتم خونم همه پشت من با ماشین اومدن در خونمو باز کردم و رفتم تو اتاقم و درشو قفل کردم
یورا : کوک : باز کن این درو
ته : جیمین بیا کمک
باهم میکوبیدن به در
خودمو انداختم رو تختم وچشمامو بستم که با شکستن قفل همه اومدن تو
ته : ببینم قیافتو
کوک : من کیم ؟
یورا : تو جونگکوکی
کوک : چرا باعث تمام اتفاقات بدی که میوفته منم " بغض "
یورا : این درست نیست
لیسا : ما میریم اگه حال بد کوکو ببینیم همینجا از حال میریم
رفتم تو بالکن جیمین و تهیونگ نزاشتن بپرم پایین
جیمین یغمو گرفت
جیمین :.....
🍊🧡
کوک : ولش کنید
یونا : ممنونم
اومد بغلم کنه
کوک : نمیخواد جلو بیای
یونا : میخوام بخاطر اینکه مارکو ازاد کردی بغلت کنم
کوک : نمیخواد
اومد نزدیک که بغلم کنه خودم رفتم عقب
یونا : هرجور راحتی
همه اتفاقا بخاطر کنه اگه وجود نداشتم عروسیه اینم بد نمیشد
مارک : واقعا ببخشید که به پاهاتون نگاه کردم
جیسو : اشکال ندارع دیگه از این کارا نکن
اینم بخاطر من ناراحته
ته : کوک چرا تو فکری
رفتم یه کنار نشستم دور از چشم همه
۳ ساعت بعد همه میخواستن برم خونه ی عروس و دوماد
جین : کوک بیا بریم فقط ماییم میخوایم بازی کنیم
یورا اومد دستامو گرفت
یورا : چیشده کوک تو هوا به این خوی چرا دستات یخ کرده
جیمین : کوک حرف بزن توکه زنده ای چرا حرف نمیزنی
ته : چرا از همه دور میشی
جنی : جونگکوک
نامی : چی شده کوک
یونگی : دهنتو باز کن
دهنمو باز کردم
یونگی : حالت بد نیست
هوسوک : میفهمی ما چی میگیم ؟
سرمو به نشونه ی آره تکون دادم
یونا : پس چرا حرف نمیزنی
دوهیون : تو فکره
یونا : از کجا میدونی
دوهیون دستاش سرده جواب نمیده حالشم خوبه
مارک : پس تو فکره
نمیخوام با حرف زدن من زندگی بقیه خراب بشه پس حرف نمیزنم
جیمین : کوک نباید خودتو سرزنش کنی
هیوجو : چرا خودشو سرزنش کنه
یونگی : کوک وقتی تو فکر میره که داره خودشو سرزنش میکنه
شینا : شاید داره برای جواب یه سوال فکر میکنه
جیسو : جونگکوک جونگکوک
رزی : جنی آروم باش
لیسا : جیسو بغلم کن " بغض "
جنی : کوک هق حالت خوبه هققققققققق " گریه "
جیسو : لیسا آروم هیس
لیسا : اما هق جونگکوک " گریه "
بلند شدم و رفتم سمت ماشینم
ولی یونا مانعم شد
یونا : نباید تو روز عروسیه من منو ناراحت کنی
دوهیون : آقای جئون
کوک : من خوبم نگران من نباشید
یورا : به چی فکر میکنی
جنی : چرا خودتو سرزنش میکنی
کوک : اگه باعث به هم ریخته گیه عروسیتون شدم ببخشید
یونا : نباید بخاطر ما ناراحت بشی دایی
نشستم تو ماشین
کوک : اگه دنبالم گشتیم یورا میدونه کجا میرم
حرکت کردم به سمت چشمه ی آبی که تو جنگل بود
که ماشین جین جلو اومد و وایساد
جین : کوک آروم باش اوکی ما میدونیم میخوای بری چشمه ی تو جنگل
رفتم خونم همه پشت من با ماشین اومدن در خونمو باز کردم و رفتم تو اتاقم و درشو قفل کردم
یورا : کوک : باز کن این درو
ته : جیمین بیا کمک
باهم میکوبیدن به در
خودمو انداختم رو تختم وچشمامو بستم که با شکستن قفل همه اومدن تو
ته : ببینم قیافتو
کوک : من کیم ؟
یورا : تو جونگکوکی
کوک : چرا باعث تمام اتفاقات بدی که میوفته منم " بغض "
یورا : این درست نیست
لیسا : ما میریم اگه حال بد کوکو ببینیم همینجا از حال میریم
رفتم تو بالکن جیمین و تهیونگ نزاشتن بپرم پایین
جیمین یغمو گرفت
جیمین :.....
🍊🧡
۵.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.