ددی دیوانه
رسیدیم به مکان تالار مانند بود دستمو دور بازوی یونگی حلقه کردم و رفتیم تو همه نگاها رو ما بود برای اولین بار معذب شدم ولی سعی کردم به رو خودم نیارم رفتیم سمت ۶ پسر با دوست دختراشون
&سلام پسرا خوبید
جیمین :یه حالی ازما نگیری ها راستی معرفی نمیکنی
& به کل یادم رفته بود کیم ا/ت دوست دخترم هستند
#سلام
همه اعضا: سلام
داشتم با دخترا حرف میزدم که........
...........................
دیدم یه پسره خودشو چسبوند از پشت به من هی تکون میخورم که ولم کنه ولی زورم بهش نمیرسید
#دیوانه ولم کن من رل دارم
پسره: اوپس خانم کوچولو برام مهم نیست شما امشب در خدمت منی بیابریم بالا
تا اینو گفت با آرنجم زدم تو پهلوش ولی اون تکون نخورد دستش که به سینم نشست جیغ زدم جیغ جیغ میکرم ولی کسی کمک نمیکرد
(ویو یونگی)
دیدم صدای جیغ جیغرمیاد رفتم ببینم جیه دیدم یه پسره داره به ا/ت من نزدیک میشه خون جلوی چشمامو گرفت رفت هرچی میتونستم پسره رو زدم اونقدر که جنازشو جمع کردن بردن رفتم سمت ا/ت
&ا/ت خوبی
#نه فقط میخوام برم خونه میشه بریم خونه
&باشه بریم از بچه ها خداحافظی کنیم بعد بریم خونه
بعد رفتم بغلش کردم که فهمیدم داره گریه میکنه دم گوشش با صدای آروم گفتم
&عروسک من آروم باش دیگه نمیزارم کسی بهت نزدیک بشه خب گریه نکن
(ویو ا/ت)
تا یونگی این حرفو زد نفهمیدم چیشد ولی قند تو دلم اب شد برای همین سریع اشکامو پاک کردم دست یونگی گرفتم و رفتیم سمت بچه ها
جیمین :خوبی ا/ت
#بله ممنون
&دیگه بهتره ما بریم خونه
با همه خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم تو ماشین یونگی دستمو گرفت و گذاشت رو دنده و با دستم بازی مسکرد و من از این کارش حسای جدیدی رو تجربه میکردم رسیدیم خونه داشتم پیاده مشدم که حیرون برگشتم سمتش و ازش پرسیدم
#میشه امشب بیای خونه من بمونی من میترسم؟
&باشه عروسک میام
از ماشین پیاده شد رفتیم تو خونه و اتاق یونگی بهش نشون دادم رفتم تو اتاقم که لباس عوض کنم که یهو.......
از پارت بعد شرطیه ۵ تا لایک ۱۰ کامنت ۳ فالو
&سلام پسرا خوبید
جیمین :یه حالی ازما نگیری ها راستی معرفی نمیکنی
& به کل یادم رفته بود کیم ا/ت دوست دخترم هستند
#سلام
همه اعضا: سلام
داشتم با دخترا حرف میزدم که........
...........................
دیدم یه پسره خودشو چسبوند از پشت به من هی تکون میخورم که ولم کنه ولی زورم بهش نمیرسید
#دیوانه ولم کن من رل دارم
پسره: اوپس خانم کوچولو برام مهم نیست شما امشب در خدمت منی بیابریم بالا
تا اینو گفت با آرنجم زدم تو پهلوش ولی اون تکون نخورد دستش که به سینم نشست جیغ زدم جیغ جیغ میکرم ولی کسی کمک نمیکرد
(ویو یونگی)
دیدم صدای جیغ جیغرمیاد رفتم ببینم جیه دیدم یه پسره داره به ا/ت من نزدیک میشه خون جلوی چشمامو گرفت رفت هرچی میتونستم پسره رو زدم اونقدر که جنازشو جمع کردن بردن رفتم سمت ا/ت
&ا/ت خوبی
#نه فقط میخوام برم خونه میشه بریم خونه
&باشه بریم از بچه ها خداحافظی کنیم بعد بریم خونه
بعد رفتم بغلش کردم که فهمیدم داره گریه میکنه دم گوشش با صدای آروم گفتم
&عروسک من آروم باش دیگه نمیزارم کسی بهت نزدیک بشه خب گریه نکن
(ویو ا/ت)
تا یونگی این حرفو زد نفهمیدم چیشد ولی قند تو دلم اب شد برای همین سریع اشکامو پاک کردم دست یونگی گرفتم و رفتیم سمت بچه ها
جیمین :خوبی ا/ت
#بله ممنون
&دیگه بهتره ما بریم خونه
با همه خداحافظی کردیم و سوار ماشین شدیم تو ماشین یونگی دستمو گرفت و گذاشت رو دنده و با دستم بازی مسکرد و من از این کارش حسای جدیدی رو تجربه میکردم رسیدیم خونه داشتم پیاده مشدم که حیرون برگشتم سمتش و ازش پرسیدم
#میشه امشب بیای خونه من بمونی من میترسم؟
&باشه عروسک میام
از ماشین پیاده شد رفتیم تو خونه و اتاق یونگی بهش نشون دادم رفتم تو اتاقم که لباس عوض کنم که یهو.......
از پارت بعد شرطیه ۵ تا لایک ۱۰ کامنت ۳ فالو
۴.۵k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.