پرنسس من🤍🥂
#پرنسس_من🤍🥂
#part_75
€ انقدر ازم فاصله گرفتی که حتی منو به عروسیت هم دعوت نکردی؟
- عروسیم؟
€ خودت بیمارستانو گذاشته بودی رو سرت و داد و بیداد میکردی که زنمو به هوش بیارین!
- ا... اها اونو میگی.. شنیدی؟
€ اوهوم!
- عصبی بودم یچیزی گفتم...
€ باهات حرف دارم!
برگشتم و یون سوک رو نگاه کردم... با چشمای گرد شده داشت بهم نگاه میکرد.
- چیه؟
+ زنم؟
- یه زری زدم دیگه!... چرا همتون جدی میگیرین؟
€ کوک همینجوری زر نمیزنه!
بعد از زدن این حرف قهقه ای زد و از اتاق رفت بیرون..
برگشتم سمت یون سوک
- خب ظاهرا که از منم سالم تری پس گمشو بریم خونه!
+ گردنم زخمی شده مثلا!
- زخم شمشیر که نیست!.. خوب میشی پاشو.
+ یکم درک داشته باشی بدم نیستا!
- اینو باید وقتی میگفتی که مشت زدی به دماغم!
#part_75
€ انقدر ازم فاصله گرفتی که حتی منو به عروسیت هم دعوت نکردی؟
- عروسیم؟
€ خودت بیمارستانو گذاشته بودی رو سرت و داد و بیداد میکردی که زنمو به هوش بیارین!
- ا... اها اونو میگی.. شنیدی؟
€ اوهوم!
- عصبی بودم یچیزی گفتم...
€ باهات حرف دارم!
برگشتم و یون سوک رو نگاه کردم... با چشمای گرد شده داشت بهم نگاه میکرد.
- چیه؟
+ زنم؟
- یه زری زدم دیگه!... چرا همتون جدی میگیرین؟
€ کوک همینجوری زر نمیزنه!
بعد از زدن این حرف قهقه ای زد و از اتاق رفت بیرون..
برگشتم سمت یون سوک
- خب ظاهرا که از منم سالم تری پس گمشو بریم خونه!
+ گردنم زخمی شده مثلا!
- زخم شمشیر که نیست!.. خوب میشی پاشو.
+ یکم درک داشته باشی بدم نیستا!
- اینو باید وقتی میگفتی که مشت زدی به دماغم!
۸۸۶
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.