چند پارتی از جیهوپ

چند پارتی از جیهوپ
با پریشونی و قدمهای سست و لرزون خیابون رو برای
یافتن پناهگاهی به انتها رسوند اما صدای پرشتاب موتور
سیکلتی که در تعقیب او به راه افتاده بود دوباره وحشت رو
به جونش انداخت و اجبارا به طرف کوچه پس کوچه های
تنگ و تاریک تغییر مسیر داد.
وقت رو برای ترسیدن تنگ دونست و تالش کرد تا
می تونه از صدای گاز تایرهای موتور دور بشه اما از اقبال
بدش قبل از اینکه توی تاریک ِی کوچه محو بشه لباس رنگ
روشنش توی چشم موتوریها زد و لحظه ی پیچیدنش توی
کوچه رو دیدن.
دوید و دوید تا به انتهای کوچه رسید.
اون تموم خیابون رو بی وقفه دویده بود و دیگه نفسی برای
دویدن نداشت.
کنار دیوار آجری تکیه زد و به نفسنفس افتاد.
برای هزارمین بار خودش رو لعنت کرد که چرا تا این
موقع شب باید اضافه کاری بایسته که آخرش توی همچین
دردسری بیوفته.
با یادآوری گو شیش که همون اوایل فرار توی سوراخهای
دریچهی فاضالب افتاد آه از دهانش بلند شد.
بغض کرد و با نهیبی بلند شد و تکیه از دیوار برداشت. تایرها نزدیک شد و نور چراغ موتوری که توی
کوچه پیچید محدودی تاریک رو روشن و پر نور کرد.
دختر برنگشت و در عوض روبه جلو دوباره شروع به
دویدن کرد.
موتور نزدیک شد و صدای خندههای مستانهشون که از
کلمات رکیک و زشتی استفاده می کردن به صدای
سرسامآور موتور اضافه شده بود.
دختر می دوید.
مرد گاز داد و نزدیک دختر شد.
و در آخر مرِد تَر ِک عقبی دستش رو دراز کرد و با چنگ
زدن به موهای دختر سرش رو به عقب کشید و دختر با
سر روی زمین افتاد.
مرد از ترک موتور پایین اومد و در حالیکه لبخند شروری
به لب داشت به طرف دختر قدم برداشت.
کنار دختر روی پا نشست و نگاهی به چهرهی دختر
انداخت و رو به مرد دیگه گفت:
_ خودشه...فکر کنم این همون معشوقهی هوسوک باشه.
برگشت و به چشمهای بستهی دختر نگاه کرد
اما بالفاصله با صدای گاز موتوری که داخل کوچه پیچید
از جا بلند شد
دیدگاه ها (۱)

چراغ موتور اجازه نمی داد شخص پشت فرمون دیده بشه اما مطمئن ب...

بذار کمکت کنم... دختر سرش رو به طرفین تکون داد. _ کمک تو فقط...

پارت اخرمن میخوام، من این زندان رو با تو میخوام بوسھ ای روی ...

تا جواب نگیرم نمیرم، اگھ نمیگی منو بکش نمیدونم چرا ولی مطمئن...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲Season: 𝟮 Part: 𝟭𝟮ویوی جونگ‌کوک: ماشین روشن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط