🍷پارت100🍷
🍷پارت100🍷
"میسو"
اما بعد چند لحظه سرم گیج رفت و تاریکی احاطم کرد
.....
با سردرد خفیف بیدار شدم و سرمو گرفتم
چند بار پلک زدم تا واضح ببینم
رویه چیز خیلی نرم بودم دیدم که واضح شد خوب و اطراف نگاه کردم
یه اتاق خیلی بزرگ و پر از وسایل تزئینی بود من اینجا چیکار می کنم
با یادآوری اینکه چه اتفاقاتی افتاده با ترس پریدم، کی منو آورد اینجا دوییدم سمت در
تا رسیدن به بهشت خودش باز شد و یه پسر خیلی خوشتیپ که بهش می خورد دورگه باشه اومد داخل
لبخند دندون نما زد
_بالاخره ییدار شدی خوشگله
هنگ کرده نگاش میکردم
+تو دیگه کی هستی؟
دستشو اورد جلو
_اوه راستی سلام لیدی من هری ام
یه نگاه به دستش کردم و اهمیت ندادم
+هری؟
انگار که ناامید شده دستشو برد پایین ولی لبخندش نرفت
_خوب من...
_بزار بگم
اینو یه مرد تقریبا سن بالا و لاغر گفت
که اومد داخل دیگه داشتم هنگ میکردم
_ سلام دختر خانوم من کسیم که آورد تا اینجا اسم م مون جون ووعه اینم پسرم هری
+من اینجا چیکار میکنم اصلا شماها کی هستین
_میدونم خیلی سوال داری و گیجی دنبالم بیا تا بهت بگم
اصلا بهشون اعتماد نداشتم اینا منو دزدیدن
کوک چی؟ خدای من
مرده رفته اون پسره هری موند
_بیا دیگه لیدی
+از کجا بدونم بلایی سرم نمیارین
خندید
_چقدر بامزه ای دختر اگه قرار بود بلایی سرت بیاریم تا الان اورده بودیم
خوب اینو راست می گفت اما باز هم ممکنه بیرون دخلم بیارن ولی تانرم نمیفهمم
با ترس رفتم بیرون، هری پشتم میومد
دنبال اون مرده جون وو رفتم تا رسیدم به سالن اصلی
واو
این خونه چقدر بزرگ و البته خیلی هم خوشگله همه چیز سلطنتی بود اصلا اینجا کره ست؟
بیشتر شبیه خونه های قدیمی انگلستان که برای آدمهای پولدار بود
هرچقدر میدیدم سیر نمیشدم
به میز بزرگ وسط خونه نگاه کردم که چشمم خورد به یه زن تقریبا سن بالا اما خیلی خوشگل
با تعجب نگاش میکردم نشسته بود رو صندلی و با چشمای خالی از هر حسی نگام می کرد چرا انقدر قیافش درموندست
_لیدی اون بانوی زیبا رو که میبینی مامان منه
با ترس به هری نگاه کردم که خم شده بود و در گوشم اینارو میگفت و جالب اینکه اصلا لهجه نداشت
ازش فاصله گرفتم پس واقعا دورگست چون مامانش معلومه کره ای نبود و باباش همان مردست؟
_بیا اینجا میسو
با چشمای درشت نگاش کردم
+شما اسم منو از کجا میدونین؟
یه نیشخند زد
_خوب میشناسمت که اوردمت اینجا
+البته بر خلاف میلم
_مطمئنم اگه بشنوی چرا اینجایی مشتاق میشی
+خوب پس لطفا زود تر بگین
_بیا اینجا بشین اول
به میز نگاه کردم و رفتم سمتش برای خانومه سرمو خم کردم
اونم اروم سرشو تکون داد حالا که میبینم چشماش بی اندازه غمگین بود ولی چرا حس خوبی راجبش دارم؟
رو یکی از صندلی ها نشستمو به جون وو نگاه کردم...
خماریی... 😉😜💖💖
"میسو"
اما بعد چند لحظه سرم گیج رفت و تاریکی احاطم کرد
.....
با سردرد خفیف بیدار شدم و سرمو گرفتم
چند بار پلک زدم تا واضح ببینم
رویه چیز خیلی نرم بودم دیدم که واضح شد خوب و اطراف نگاه کردم
یه اتاق خیلی بزرگ و پر از وسایل تزئینی بود من اینجا چیکار می کنم
با یادآوری اینکه چه اتفاقاتی افتاده با ترس پریدم، کی منو آورد اینجا دوییدم سمت در
تا رسیدن به بهشت خودش باز شد و یه پسر خیلی خوشتیپ که بهش می خورد دورگه باشه اومد داخل
لبخند دندون نما زد
_بالاخره ییدار شدی خوشگله
هنگ کرده نگاش میکردم
+تو دیگه کی هستی؟
دستشو اورد جلو
_اوه راستی سلام لیدی من هری ام
یه نگاه به دستش کردم و اهمیت ندادم
+هری؟
انگار که ناامید شده دستشو برد پایین ولی لبخندش نرفت
_خوب من...
_بزار بگم
اینو یه مرد تقریبا سن بالا و لاغر گفت
که اومد داخل دیگه داشتم هنگ میکردم
_ سلام دختر خانوم من کسیم که آورد تا اینجا اسم م مون جون ووعه اینم پسرم هری
+من اینجا چیکار میکنم اصلا شماها کی هستین
_میدونم خیلی سوال داری و گیجی دنبالم بیا تا بهت بگم
اصلا بهشون اعتماد نداشتم اینا منو دزدیدن
کوک چی؟ خدای من
مرده رفته اون پسره هری موند
_بیا دیگه لیدی
+از کجا بدونم بلایی سرم نمیارین
خندید
_چقدر بامزه ای دختر اگه قرار بود بلایی سرت بیاریم تا الان اورده بودیم
خوب اینو راست می گفت اما باز هم ممکنه بیرون دخلم بیارن ولی تانرم نمیفهمم
با ترس رفتم بیرون، هری پشتم میومد
دنبال اون مرده جون وو رفتم تا رسیدم به سالن اصلی
واو
این خونه چقدر بزرگ و البته خیلی هم خوشگله همه چیز سلطنتی بود اصلا اینجا کره ست؟
بیشتر شبیه خونه های قدیمی انگلستان که برای آدمهای پولدار بود
هرچقدر میدیدم سیر نمیشدم
به میز بزرگ وسط خونه نگاه کردم که چشمم خورد به یه زن تقریبا سن بالا اما خیلی خوشگل
با تعجب نگاش میکردم نشسته بود رو صندلی و با چشمای خالی از هر حسی نگام می کرد چرا انقدر قیافش درموندست
_لیدی اون بانوی زیبا رو که میبینی مامان منه
با ترس به هری نگاه کردم که خم شده بود و در گوشم اینارو میگفت و جالب اینکه اصلا لهجه نداشت
ازش فاصله گرفتم پس واقعا دورگست چون مامانش معلومه کره ای نبود و باباش همان مردست؟
_بیا اینجا میسو
با چشمای درشت نگاش کردم
+شما اسم منو از کجا میدونین؟
یه نیشخند زد
_خوب میشناسمت که اوردمت اینجا
+البته بر خلاف میلم
_مطمئنم اگه بشنوی چرا اینجایی مشتاق میشی
+خوب پس لطفا زود تر بگین
_بیا اینجا بشین اول
به میز نگاه کردم و رفتم سمتش برای خانومه سرمو خم کردم
اونم اروم سرشو تکون داد حالا که میبینم چشماش بی اندازه غمگین بود ولی چرا حس خوبی راجبش دارم؟
رو یکی از صندلی ها نشستمو به جون وو نگاه کردم...
خماریی... 😉😜💖💖
۸۳.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.