پارت
پارت ۷
قلدر جذاب
ات:م.....م ...رسی حالم ..خخوبه
جونگ کوک : چرا انقدر ترسیدی بیا بریم بابامو که دیدم کار دیگه ای ندارم بیا بریم پس
ات: باشه
~توی ماشین~
جونگ کوک : حالت بهتره ؟
ات: آره
جونگ کوک : خب خوبه که بهتری
♧جونگ کوک♧
اتو رو بردم خونه خودم با این که ایندفعه قبل از این که بخوابه بهم گفته بود خونش کجاست ولی خب به چند دلیل نبردمش خونش دلیل اولم این بو که دلم نمیخواست
دلیل دومم این بود می خواستم پیش خودم باشه و تمام شب بهش زل بزنم (ادمین:بد فک نکنین ها مثل کیدرما مولا اون لحضه که تو دونده دوست داشتنی من قسمت ۱۵ یا ۱۴ به سول زل زده بود اونم بیهوش بود اونجوری)
سه خوابش برد و خب من رمز خونش رو بلد نبودم چهار به خدمتکارا گفته بودم براش لباس جدید درست کنن برا مدرسه فردا و اگه میرفت خونه با لباس خراب باید میرفت البته لباس خرابش هم خونه من بود پس کلا نباید میرفت مدرسه
~صبح~
♡ات♡
از خواب بلند شدم خونه خودم نبودم از در رفتم بیرون دیدم خونه جونگ کوکم یا خدا چرا دوباره ایجام من ؟(از خدمتکار پرسید)
خدمتکار : اه خانم ات بیدار شدید آقای حئون منتظرتونن حتما ایشون بهتون توضیح میدم
ات:مرسی
خدمنکار: وظیفمه
رفتم پایین دیدم جونگ کوک سر یه میز بزرگ شام نشسته و تا چشمش بهم خورد گفت
جونگ کوک: بیدار شدی زود صبحانه بخور که باید بریم مدرسه
ات: چرا من اینحام(سرد)
جونگ کوک : الان سریع غذا بخور باید بریم مدرسه بعدش برات توضیح میدم و بعدم با من سرد نباش
ات: اه باشه
غذامون خوردم رفتم تو اتاق خدمتکارا برام لباس جدید دوخته بودن لباسم مثل لباس جونگ کوک بود (اون عکسه اون لباس فرم جونگ کوک نیست لباس فرم داداشمون با همه فرق داره) یل خدا چرا من لباسم باها یته حالا این مهم نیست پوشیدمش رفتم پایین
دیدم جونگ کوک منتظرمه
♧جونگ کوک♧
اره میدونستم اون با لباس مشکی خیلی خوشگل میشه رفتیم سوار ماشین شدیم که ات گفت
ات:ببخشید اقای جئون من چرا لباس فرم با شما سته ؟(سرد)
جونگ کوک :اولن از خداتم باشه دومن خیاطی رنگ دیگه نداشت سومن اینکه با من سرد و رسمی حرف نزن کوچولو
بعدش به ترز کیوتی دیگه باهام حرف نزد خدا واقعا کیوت بود
♡ات♡
همه تو مدرسه به ما خیره شده بودن
ات: چرا همه یه منو تو خیره شدن؟
جونگ کوک: چون یه خانم بسیار زیبا و یه آقای جذاب دارن کنار هم قدم میزنن و اونا فک میکنن ما کاپلیم
اینو که گفت لوپام سرخ شد و گفتم
ات: کی با تو وارد رابطه میشه از خود راضی
جونگ کوک : تو
ات: چی ؟
چونگ کوک : تو یه شب دوست دخترم بودی (پوزخند)
♧جونگ کوک♧
اینو که گفتم لباش سرخ شد ودیگه باهام حرف نزد
...
خوب بود ؟؟🎀💖😇
قلدر جذاب
ات:م.....م ...رسی حالم ..خخوبه
جونگ کوک : چرا انقدر ترسیدی بیا بریم بابامو که دیدم کار دیگه ای ندارم بیا بریم پس
ات: باشه
~توی ماشین~
جونگ کوک : حالت بهتره ؟
ات: آره
جونگ کوک : خب خوبه که بهتری
♧جونگ کوک♧
اتو رو بردم خونه خودم با این که ایندفعه قبل از این که بخوابه بهم گفته بود خونش کجاست ولی خب به چند دلیل نبردمش خونش دلیل اولم این بو که دلم نمیخواست
دلیل دومم این بود می خواستم پیش خودم باشه و تمام شب بهش زل بزنم (ادمین:بد فک نکنین ها مثل کیدرما مولا اون لحضه که تو دونده دوست داشتنی من قسمت ۱۵ یا ۱۴ به سول زل زده بود اونم بیهوش بود اونجوری)
سه خوابش برد و خب من رمز خونش رو بلد نبودم چهار به خدمتکارا گفته بودم براش لباس جدید درست کنن برا مدرسه فردا و اگه میرفت خونه با لباس خراب باید میرفت البته لباس خرابش هم خونه من بود پس کلا نباید میرفت مدرسه
~صبح~
♡ات♡
از خواب بلند شدم خونه خودم نبودم از در رفتم بیرون دیدم خونه جونگ کوکم یا خدا چرا دوباره ایجام من ؟(از خدمتکار پرسید)
خدمتکار : اه خانم ات بیدار شدید آقای حئون منتظرتونن حتما ایشون بهتون توضیح میدم
ات:مرسی
خدمنکار: وظیفمه
رفتم پایین دیدم جونگ کوک سر یه میز بزرگ شام نشسته و تا چشمش بهم خورد گفت
جونگ کوک: بیدار شدی زود صبحانه بخور که باید بریم مدرسه
ات: چرا من اینحام(سرد)
جونگ کوک : الان سریع غذا بخور باید بریم مدرسه بعدش برات توضیح میدم و بعدم با من سرد نباش
ات: اه باشه
غذامون خوردم رفتم تو اتاق خدمتکارا برام لباس جدید دوخته بودن لباسم مثل لباس جونگ کوک بود (اون عکسه اون لباس فرم جونگ کوک نیست لباس فرم داداشمون با همه فرق داره) یل خدا چرا من لباسم باها یته حالا این مهم نیست پوشیدمش رفتم پایین
دیدم جونگ کوک منتظرمه
♧جونگ کوک♧
اره میدونستم اون با لباس مشکی خیلی خوشگل میشه رفتیم سوار ماشین شدیم که ات گفت
ات:ببخشید اقای جئون من چرا لباس فرم با شما سته ؟(سرد)
جونگ کوک :اولن از خداتم باشه دومن خیاطی رنگ دیگه نداشت سومن اینکه با من سرد و رسمی حرف نزن کوچولو
بعدش به ترز کیوتی دیگه باهام حرف نزد خدا واقعا کیوت بود
♡ات♡
همه تو مدرسه به ما خیره شده بودن
ات: چرا همه یه منو تو خیره شدن؟
جونگ کوک: چون یه خانم بسیار زیبا و یه آقای جذاب دارن کنار هم قدم میزنن و اونا فک میکنن ما کاپلیم
اینو که گفت لوپام سرخ شد و گفتم
ات: کی با تو وارد رابطه میشه از خود راضی
جونگ کوک : تو
ات: چی ؟
چونگ کوک : تو یه شب دوست دخترم بودی (پوزخند)
♧جونگ کوک♧
اینو که گفتم لباش سرخ شد ودیگه باهام حرف نزد
...
خوب بود ؟؟🎀💖😇
- ۵.۵k
- ۰۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط