انگیزهایبرایعشق

#انگیزه.ای.برای.عشق
#پارت۳۲
شوگا با چشمای گرد بهم خیره سد
_واقعا
سرمو پایین انداختم
_اره
شوگا بقلم کرد
_مطمئنم که دوست داره
با چشمای اشکی بهش خیره شدم
_اما اون با من خیلی بده
شوگا ادامه داد
_غرورش اجازه نمیده که اعتراف کنه
هینی کشیدم
_من عشق داخل چشماش نمیبینم
شوگا ازم جدا شد
_ولی من میبینم خیلی عاشقته خیلی
لبخند کم رنگی زدم
_مرسی که هستی
چشمکی بهم زد
_ما اینیم دیگه
_چی برات بگیرم
لبمو گاز کرفتم
_هرچی که دلت میخواد
دستمو گرفت کشید سمت سوپر مارکت
_خب هرچی میخوای بردار
سبدو برداشتم قفسه هارو خالی کردم
_جنی
_بله
_خیلی زیاد نیس
میخندم
_اممم ببخشید
خندید
_راحت باش
لبخند کجی زدم پریدم بقلش
_قربونت
وقتی تموم شد رفتیم پولاشونو حساب کردیم
_برسونمت خونه بعد برم
_باشه
دیدگاه ها (۲)

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت۳۳وقتی رسیدیم خونه خوراکیارو دستم دا...

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت۳۴حسابی اتاقو گشتم رفتم از اتاق بیرو...

#انگیزه.ای.برای.عشق#پارت۳۱تهیونگ یقمو ول کرد _جنی خانم میبین...

ازین به بعد فیک غمگین میشه 🖤😔😔😔

پارت دهم | رمان فرزند آتشسه هفته بعد از عروسیِ مخفیانه‌ی جون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط