همه چیز از یک بطری بازی شروع شد.
همه چیز از یک بطری بازی شروع شد.
کمی بعد از نیمه شب روی یک میز 6 نفره همه مست و خراب...
بطری چرخید و چرخید و چرخید...همه چشمها به چرخشش بود!
....حرکتش کم شد!
کم تر و کم تر....
تا بالاخره ایستاد....
سرش به طرف من بود و من باید اطاعت میکردم....
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم!
آخرش رسید به اون....
نگاهم کرد و خندید....
بلند بلند خندید!
دلیل خنده هاش رو نفهمیدم...تا اینکه ساکت شد و خیره به من!
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اینکه بگه رو دستات راه برو یا صورتت رو با سس بشور....
یا یک چیزی مثل همینها...!!
که یهو کوبید روی میز و ابروهاشو تو هم کرد...!!
گفت:حکم....عاشقم شو....!!
و من باید عمل میکردم....این قانون بازی بود!!!
کمی بعد از نیمه شب روی یک میز 6 نفره همه مست و خراب...
بطری چرخید و چرخید و چرخید...همه چشمها به چرخشش بود!
....حرکتش کم شد!
کم تر و کم تر....
تا بالاخره ایستاد....
سرش به طرف من بود و من باید اطاعت میکردم....
با چشم مسیر سر تا انتهای بطری رو طی کردم!
آخرش رسید به اون....
نگاهم کرد و خندید....
بلند بلند خندید!
دلیل خنده هاش رو نفهمیدم...تا اینکه ساکت شد و خیره به من!
به لباش چشم دوخته بودم منتظر اینکه بگه رو دستات راه برو یا صورتت رو با سس بشور....
یا یک چیزی مثل همینها...!!
که یهو کوبید روی میز و ابروهاشو تو هم کرد...!!
گفت:حکم....عاشقم شو....!!
و من باید عمل میکردم....این قانون بازی بود!!!
۲.۸k
۰۴ شهریور ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.