پارت ۳
پارت ۳
[گل خونی ]
یکی از افرادشون به ما اشاره کرد که بریم کنار اونا بشینیم ما هم به هم دیگه نگاه کردیم فکر کنم همه راضی بودن ، روی صندلی نشستم کنارم آیان نشسته بود خیلی نگام میکرد و این منو آزار می داد .
ولی سعی کردم بی خیال بشم .
بهمون ویسکی تعارف کردن ولی منو و ادوارد قبول نکردیم من کلا اهل این کارا نیستم -_-
ما با اونا زیاد حرف نزدیم بیشتر اونا حرف زدن بیشتر درمورد موزه تازه تاسیس شده شهر حرف میزدن و این موضوع جالبی برای دوستی ما با اونا بود .
توی گپ زدن با اونا فهمیدم اونا قبل ازما درمورد تصمیمات مدیر با خبرن یکی از اعضای گیتس گفت که هفته بعد مارو به اردو می برن ولی تا حالا کسی خبر نداشت .
(هفته بعد )
همه اعضای کلوب ما قرار گذاشتن توی ورودی مدرسه همه حاضر باشن . همه بودن و آماده رفتن بودیم که با دیدن اون همه شوکه زده با دلی پراز ترس و وحشت داشتیم تماشا میکردیم اون.....
[گل خونی ]
یکی از افرادشون به ما اشاره کرد که بریم کنار اونا بشینیم ما هم به هم دیگه نگاه کردیم فکر کنم همه راضی بودن ، روی صندلی نشستم کنارم آیان نشسته بود خیلی نگام میکرد و این منو آزار می داد .
ولی سعی کردم بی خیال بشم .
بهمون ویسکی تعارف کردن ولی منو و ادوارد قبول نکردیم من کلا اهل این کارا نیستم -_-
ما با اونا زیاد حرف نزدیم بیشتر اونا حرف زدن بیشتر درمورد موزه تازه تاسیس شده شهر حرف میزدن و این موضوع جالبی برای دوستی ما با اونا بود .
توی گپ زدن با اونا فهمیدم اونا قبل ازما درمورد تصمیمات مدیر با خبرن یکی از اعضای گیتس گفت که هفته بعد مارو به اردو می برن ولی تا حالا کسی خبر نداشت .
(هفته بعد )
همه اعضای کلوب ما قرار گذاشتن توی ورودی مدرسه همه حاضر باشن . همه بودن و آماده رفتن بودیم که با دیدن اون همه شوکه زده با دلی پراز ترس و وحشت داشتیم تماشا میکردیم اون.....
۳.۹k
۱۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.