رمان تنهایی پر هیاهو پارت ۹

____________________________________________
دو روز بعد


در زدم با صدای بفرمایید اقای رفیعی وارد شدم
با دستش اشاره کرد که بشینم روی مبل های چرم مشکی
نشستم و
گفتم: بله اقای رفیعی کاری داشتید
گفت: اول از کار واسه دوستتون میگم خوب خانم پریسا پورمشکی میتونه از این به بعد اینجا کار کنه اگر چیزی هم بلد نبود خودت یادش بده یا از بقیه کمک بگیرین
گفتم : واقعا تشکر میکنم از شما خیلی خیلی ممنونم
گفت : خوب بحث اصلی
یهو ابروهام پرید بالا بحث اصلی سرو پا گوش شدم ببینم چه خبره
گفت: ببین خانم رحیمی هر چی تا الان شنیدی از من برای این سفر بریز دور ببین من و شما به عنوان عضو مهم اون شرکت میریم و حالا فرودگاه دونفر دیگه هم به ما اضافه میشه ببین خانم رحیمی ما باید اطلاعات مهمی از این شرکت به دست بیاریم متوجه هستین
این شرکت کلی کلاه برداری کرده ولی کسی نفهمیده حالا بعضی ها
فهمیده بودن ولی مدرکی نداشتن خانم رحیمی باید خوب حواست رو جمع کنی متوجه هستی ؟
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم
گفتم : متمعن باشین اینم مثل پرونده های پلیسی قبلی شما حل میشه
گفت : متمعنم حل میشه
گفتم :کاری ندارین
گفت: نه فقط فردا فرودگاه می‌بینمتون
دیدگاه ها (۲)

رمان تنهایی پر هیاهو پارت ۱۰

@ekip_hs

رمان تنهایی پر هیاهو پارت ۸

@dilan.ardiya

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

برمیگردمپارت : 64_ ببین جانگه خانم رابطه خوبی با این هیونگ ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط