ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت56
منو رویا وحشت زده به همدیگه نگاه کردیم و با ترس گفتم :
+کسی قرار بود بیاد؟!
منتظر کسی بودید؟!
رویا گنگ از جاش بلند شده سمت پنجره رفت و گفت:
- نه!!
از جام بلند شدم سمت رویا رفتم و از پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم:
+ رویا نکنه عماد اومده باشه؟!
رویا برگشت ریز نگاهی بهم انداخت و گفت:
- عماد؟؟ بیاد اینجا چیکار کنه؟!
نه بابا عماد نیست!!
شاید یکی از دوستای رضاست...
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
+دنبالم بود...
از دستش فرار کردم و اومدم خونه شما!!
رویا که انگار ترسیده بود گفت:
- وای آهو چیکار کردی؟!
تو که از کله خراب اینا خبر داشتی !!!
کم مونده بود گریه م در بیاد و گفتم:
+ به خدا اگه این بار دستش بهم برسه منو میکشه !!!
رویا سری تکون داد و گفت:
- تو همین جا بمون و از اتاق بیرون نیام من میرم این قضیه رو به مامان میگم!!!
#پارت56
منو رویا وحشت زده به همدیگه نگاه کردیم و با ترس گفتم :
+کسی قرار بود بیاد؟!
منتظر کسی بودید؟!
رویا گنگ از جاش بلند شده سمت پنجره رفت و گفت:
- نه!!
از جام بلند شدم سمت رویا رفتم و از پنجره به بیرون نگاه کردم و گفتم:
+ رویا نکنه عماد اومده باشه؟!
رویا برگشت ریز نگاهی بهم انداخت و گفت:
- عماد؟؟ بیاد اینجا چیکار کنه؟!
نه بابا عماد نیست!!
شاید یکی از دوستای رضاست...
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
+دنبالم بود...
از دستش فرار کردم و اومدم خونه شما!!
رویا که انگار ترسیده بود گفت:
- وای آهو چیکار کردی؟!
تو که از کله خراب اینا خبر داشتی !!!
کم مونده بود گریه م در بیاد و گفتم:
+ به خدا اگه این بار دستش بهم برسه منو میکشه !!!
رویا سری تکون داد و گفت:
- تو همین جا بمون و از اتاق بیرون نیام من میرم این قضیه رو به مامان میگم!!!
۱.۵k
۱۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.