شراب سرخ پارت ۱۰۱
شراب سرخ پارت ۱۰۱
#red_wine🍷
-ا.ت ویو-
مرد وحشیانه به جلو هلم داد که پام به پشت پام گیر کرد و نتونستم تعادلم را حفظ کنم و نقش زمین شدم..
مرد با عصبانیت دستش را دور موهای بلندم انداخت و از پشت به سمت خودش کشید..
از درد صورتم جمع شد و نالهای خفیف کردم که لبانش را به پشت گوشم چسباند،با حس لبانش پشت گوشم تنم از شدت ترس به خودش لرزید و در حالت منقبض فرو رفتم..تا از این لمس عقی نزنم...خواستم خودم را عقب بکشم اما با بی رحمی موهایم را دور دستش بیشتر پیچید و غرید: عین ادم راه برو دختر خوب..تو که نمیخوای پاهاتو علم کنم هوم؟
موهایم را کشید و از جا بلندم کرد.. انقدر موهایم را کشیده بودند که حس میکردم پوست سرم میخواهد از جمجمهام کنده شود..
عاجزانه از جایم برخواستم که ادامه داد:بخواد وسط راه اشتباهی ازت سر بزنه ، قبل رسیدن به اون تخت خودم اول یک دور ترتیبت رو میدم..
پلک هایم را با درد روی هم قرار دادم و از ته دل با خدای خودم نالیدم"من لیاقت یک خداحافظی بهتر رو داشتم"
پاهایم را حرکت دادم و به سمتی که مرد میخواست قدم بر میداشتم..
من را درون اتاق هل داد که تلو تلو خوران خودم را بزور روی پاهایم نگه داشتم..
به تخت روبرویم نگاه انداختم ...
ته دلم خالی شد ...
معدهام بهم پیچید ...
جان از بدم رفت و سست روی زمین افتاد ...
#red_wine🍷
-ا.ت ویو-
مرد وحشیانه به جلو هلم داد که پام به پشت پام گیر کرد و نتونستم تعادلم را حفظ کنم و نقش زمین شدم..
مرد با عصبانیت دستش را دور موهای بلندم انداخت و از پشت به سمت خودش کشید..
از درد صورتم جمع شد و نالهای خفیف کردم که لبانش را به پشت گوشم چسباند،با حس لبانش پشت گوشم تنم از شدت ترس به خودش لرزید و در حالت منقبض فرو رفتم..تا از این لمس عقی نزنم...خواستم خودم را عقب بکشم اما با بی رحمی موهایم را دور دستش بیشتر پیچید و غرید: عین ادم راه برو دختر خوب..تو که نمیخوای پاهاتو علم کنم هوم؟
موهایم را کشید و از جا بلندم کرد.. انقدر موهایم را کشیده بودند که حس میکردم پوست سرم میخواهد از جمجمهام کنده شود..
عاجزانه از جایم برخواستم که ادامه داد:بخواد وسط راه اشتباهی ازت سر بزنه ، قبل رسیدن به اون تخت خودم اول یک دور ترتیبت رو میدم..
پلک هایم را با درد روی هم قرار دادم و از ته دل با خدای خودم نالیدم"من لیاقت یک خداحافظی بهتر رو داشتم"
پاهایم را حرکت دادم و به سمتی که مرد میخواست قدم بر میداشتم..
من را درون اتاق هل داد که تلو تلو خوران خودم را بزور روی پاهایم نگه داشتم..
به تخت روبرویم نگاه انداختم ...
ته دلم خالی شد ...
معدهام بهم پیچید ...
جان از بدم رفت و سست روی زمین افتاد ...
۲.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.