Monster in the forest
Monster in the forest
فصل 2 پارت 23
جونگ کوک: خودت گفتی اینجوری نگاهت نکنیم ما هم حالت نگاهمون رو تغییر دادیم دیگه
جیمین: هعی خدا..
یونمینکوک:*میرن سمت چادراشون*(از این به بعد وقتی میخواستم اسم چند نفر با هم بگم اینجوری میگم بخدا راحت تره😐)
جونگ کوک:*پای وِی پیچ میخورد و با کله در حال فرون آمدن بر زمین هستند که...*
یونگی:*پسر گلم با آرامش میگیرتش🙂*
جونگ کوک:*نگاهی بهش میکنه و ازش فاصله میگیره و به ادامه ی راه رفتن خود به سمت چادر میپردازد*
یونگی:*میره دنبالش* نمیخوای تشکر کنی؟
جونگ کوک:.........
یونگی: شنیدی چی گفتم؟
جونگ کوک:..........
یونگی: آهای..
جونگ کوک: چته
یونگی:*شمرده شمرده میگه* گفتم... نمیخوای...تشکر...کنی؟
جونگ کوک: نه
یونگی: این چه طرز رفتار با هیونگته؟
جونگ کوک: من هر جور دلم خواست با بقیه رفتار میکنم
یونگی: به چه دلیل؟
جونگ کوک: حوصله بحث کردن باهاتو ندارم
یونگی: اینم شد جواب؟
جونگ کوک: گفتم نمیخوام باهات حرف بزنم
یونگی:*میاد جلوش وایمیسه* چرا انقدر باهام بد رفتاری میکنی؟؟
جونگ کوک:*یادش میاد که...*
(فلش بک)
ا.ت: چرا انقدر باهام بد رفتاری میکنی؟؟
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: آیییییش...بیخیالم شو دیگه..*یه قدم برمیداره تا ازش فاصله بگیره*
یونگی:*اونم یه قدم برمیداره و دوباره جلوش وایمیسه*تا نگی چرا بیخیالت نمیشم
جونگ کوک:*با صدای آروم* برو اونور..
یونگی: نمیرم!
یونگی: نمیرم!
جونگ کوک:*داد* گفتم برو اونور!!
یونگی:*شوکه*
جونگ کوک:*متوجه کارش میشه و یه قدم میره عقب و سرش رو میندازه پایین*
جیمین:*برمیگرده سمتشون تا چیزی بگه اما ترجیح میده ساکت بمونه*
جونگ کوک: ببخشید..هیونگ *از کنارش رد میشه و میره توی چادر*
(.............)
تهیونگ: ا.ت..
ا.ت: بله
تهیونگ: حالت خوبه آیا؟
ا.ت: نه...یکم نگرانم
تهیونگ: چرا؟
ا.ت: هم بخاطر همونی که میدونی و هم بخاطر اینکه اون دو تا توی یه چادرن...اگه دعواشون بشه چی؟
جین:*در حالی که وارد چادر میشه* همین الانم شده..
ا.ت: چییی؟؟
جین: جیمین بهم گفت با هم دعواشون شده جونگ کوک خودش رفته توی چادر یونگی هم بیرون وایساده این بدبخت هم نمیدونه چیکار کنه
نامجون: خو یکم دیگه صبح میشه یونگی و جیمین نمیتونن بیرون بمونن
جین: جیمین میگه جرعت نداره باهاشون حرف بزنه
همگی:* رو به ا.ت برمیگردن*
ا.ت: منو نگاه نکنین که منم جرعت ندارم..
جین: په لابد میخوای من برم یونگی رو بزور کنم توی چادر...تو بگو اصن اینکارو بکنم جونگ کوک چی؟
ا.ت: اصن نفهمیدم چطور دعواشون شده به جیمین بگو بیاد
جین:*عربده* جییییییمییییین!!!!!!!
تهیونگ: زهر کفگیر!!😐
جین: مگه زهر کفگیر هم داریم؟
تهیونگ: برات میسازم مخصوص خودت😑
جین: ممنون😐
جیمین: ها بله چیشده؟ زره ترک شدم..
جین: ا.ت میخواد باهات بحرفه
جیمین: خو بحرف
ا.ت: چگونگی دعوا و موضوع را توضیح بده *نگاه فیلسوفانه😐*
فصل 2 پارت 23
جونگ کوک: خودت گفتی اینجوری نگاهت نکنیم ما هم حالت نگاهمون رو تغییر دادیم دیگه
جیمین: هعی خدا..
یونمینکوک:*میرن سمت چادراشون*(از این به بعد وقتی میخواستم اسم چند نفر با هم بگم اینجوری میگم بخدا راحت تره😐)
جونگ کوک:*پای وِی پیچ میخورد و با کله در حال فرون آمدن بر زمین هستند که...*
یونگی:*پسر گلم با آرامش میگیرتش🙂*
جونگ کوک:*نگاهی بهش میکنه و ازش فاصله میگیره و به ادامه ی راه رفتن خود به سمت چادر میپردازد*
یونگی:*میره دنبالش* نمیخوای تشکر کنی؟
جونگ کوک:.........
یونگی: شنیدی چی گفتم؟
جونگ کوک:..........
یونگی: آهای..
جونگ کوک: چته
یونگی:*شمرده شمرده میگه* گفتم... نمیخوای...تشکر...کنی؟
جونگ کوک: نه
یونگی: این چه طرز رفتار با هیونگته؟
جونگ کوک: من هر جور دلم خواست با بقیه رفتار میکنم
یونگی: به چه دلیل؟
جونگ کوک: حوصله بحث کردن باهاتو ندارم
یونگی: اینم شد جواب؟
جونگ کوک: گفتم نمیخوام باهات حرف بزنم
یونگی:*میاد جلوش وایمیسه* چرا انقدر باهام بد رفتاری میکنی؟؟
جونگ کوک:*یادش میاد که...*
(فلش بک)
ا.ت: چرا انقدر باهام بد رفتاری میکنی؟؟
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: آیییییش...بیخیالم شو دیگه..*یه قدم برمیداره تا ازش فاصله بگیره*
یونگی:*اونم یه قدم برمیداره و دوباره جلوش وایمیسه*تا نگی چرا بیخیالت نمیشم
جونگ کوک:*با صدای آروم* برو اونور..
یونگی: نمیرم!
یونگی: نمیرم!
جونگ کوک:*داد* گفتم برو اونور!!
یونگی:*شوکه*
جونگ کوک:*متوجه کارش میشه و یه قدم میره عقب و سرش رو میندازه پایین*
جیمین:*برمیگرده سمتشون تا چیزی بگه اما ترجیح میده ساکت بمونه*
جونگ کوک: ببخشید..هیونگ *از کنارش رد میشه و میره توی چادر*
(.............)
تهیونگ: ا.ت..
ا.ت: بله
تهیونگ: حالت خوبه آیا؟
ا.ت: نه...یکم نگرانم
تهیونگ: چرا؟
ا.ت: هم بخاطر همونی که میدونی و هم بخاطر اینکه اون دو تا توی یه چادرن...اگه دعواشون بشه چی؟
جین:*در حالی که وارد چادر میشه* همین الانم شده..
ا.ت: چییی؟؟
جین: جیمین بهم گفت با هم دعواشون شده جونگ کوک خودش رفته توی چادر یونگی هم بیرون وایساده این بدبخت هم نمیدونه چیکار کنه
نامجون: خو یکم دیگه صبح میشه یونگی و جیمین نمیتونن بیرون بمونن
جین: جیمین میگه جرعت نداره باهاشون حرف بزنه
همگی:* رو به ا.ت برمیگردن*
ا.ت: منو نگاه نکنین که منم جرعت ندارم..
جین: په لابد میخوای من برم یونگی رو بزور کنم توی چادر...تو بگو اصن اینکارو بکنم جونگ کوک چی؟
ا.ت: اصن نفهمیدم چطور دعواشون شده به جیمین بگو بیاد
جین:*عربده* جییییییمییییین!!!!!!!
تهیونگ: زهر کفگیر!!😐
جین: مگه زهر کفگیر هم داریم؟
تهیونگ: برات میسازم مخصوص خودت😑
جین: ممنون😐
جیمین: ها بله چیشده؟ زره ترک شدم..
جین: ا.ت میخواد باهات بحرفه
جیمین: خو بحرف
ا.ت: چگونگی دعوا و موضوع را توضیح بده *نگاه فیلسوفانه😐*
۱۱.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.