: )
: )
باید سرم را روی آغوشت نگه داری
امشب به روی چشم هایم پا نمی ذاری
امشب برایم تا سپیده شعر جاری کن
خنجر بزن قلب مرا بالای یک داری
در خاطرات خشک من بیلی کلنگی نیست
در این بنای خیس تر دایم تو معماری
دل خوش به آغوشت شدم گرچه خجالت داشت
حسرت کشیدم دم به دم در تخت بیماری
حالا برایم یک غزل از عشق جاری کن
باید سرم را روی آغوشت نگه داری
باید سرم را روی آغوشت نگه داری
امشب به روی چشم هایم پا نمی ذاری
امشب برایم تا سپیده شعر جاری کن
خنجر بزن قلب مرا بالای یک داری
در خاطرات خشک من بیلی کلنگی نیست
در این بنای خیس تر دایم تو معماری
دل خوش به آغوشت شدم گرچه خجالت داشت
حسرت کشیدم دم به دم در تخت بیماری
حالا برایم یک غزل از عشق جاری کن
باید سرم را روی آغوشت نگه داری
۱.۰k
۳۰ دی ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.