بیبیکوچولومن

#بیبی_کوچولو_من
Part: ¹⁷

تقریباً تا ظهر درگیر طراحی بودیم. البته بیشترش درگیری من با جونگ‌کوک بود تا خود پروژه.

جونگ‌کوک: خب، خانم مهندسِ غرغرو، تموم شد. بریم اتاق کنفرانس نشون بدیم به رییس و اون پارک خوش‌تیپت.

اولاً خوش‌تیپ من نیست، دوماً اون از تو بامزه‌تره، حداقل مثل عروسک خرسی رفتار نمی‌کنه.

جونگ‌کوک (با پوزخند): بامزه؟ تو از کی تا حالا تو ذهنت باهاش مقایسه‌م می‌کنی؟

از همون وقتی که فهمیدم قیافه‌ت تو آینه باعث ترک دیوار شده.

جونگ‌کوک (لبخند مرموز): ولی هنوزم بهم زل می‌زنی. نمی‌دونم حس ترسه یا کشش.

بیشتر حالت تهوعه، اگه دقیق بخوای بدونی.

لبخند زد، ولی نگاهش جدی شد.
جونگ‌کوک: بپوش، داریم می‌ریم پایین. همه منتظرن.

فایل رو ذخیره کردم، لپ‌تاپ رو بستم و بلند شدم. تو راهرو، پشت سرم راه می‌اومد، اما هر چند ثانیه یه تیکه‌ی جدید می‌نداخت.

جونگ‌کوک: یه سوال، اگه به‌جای من اون پارک جیمینت این پروژه رو باهات انجام می‌داد، الان زنده بود؟

نه، چون از شدت جذابیتش حواسم پرت می‌شد و سیستمو آتیش می‌زدم.

جونگ‌کوک مکث کرد. چیزی نگفت، اما برق چشمش یه چیز دیگه می‌گفت.

رسیدیم اتاق کنفرانس، درو که باز کردیم... جیمین اونجا بود. کت خوش‌فرم سورمه‌ای، لبخند مودب و نگاهش صاف خورد به من.

جیمین: سلام خانم ا.ت. منتظر شما بودیم.

سلام! ببخشید دیر شد، آماده‌ایم برای ارائه.

جونگ‌کوک با صدایی که معلوم بود زور داره آروم بمونه گفت: سلام آقای پارک... خوبید؟ باز هم شما؟

جیمین (با خونسردی): همیشه سر پروژه‌های مهم می‌تونید روم حساب کنید.

جونگ‌کوک زیر لب: ما هم حساب دیگه‌ای باز کردیم، نگران نباش.

من لبمو گاز گرفتم که نخندم. ولی کاملاً معلوم بود جنگ سرد تازه شروع شده...


---

پایان پارت ۱۷

#جونگکوک #جئون_جونگکوک #جیمین #پارک_جیمین #کیپاپ #بی_تی_اس #آرمی #بنگتن #بنگتن_بویز #موسیقی #کیدراما #سرگرمی #رمان #فیک #فیک_بی_تی_اس #رمان_بیبی_کوچولوی_من #فیک_جونگکوک
دیدگاه ها (۳)

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁸اتاق کنفرانس کم‌کم پر شد. پدرم، چند تا...

عاشقشممممممم>>‌‌بهترین انیمه عمرم،از دستش ندید.....‌‌‌‌‌‌‌‌#...

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁵وقتی از کافه برگشتم بالا، جونگکوک لم د...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁶نشستم پشت سیستم و به مانیتور خیره شدم...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟓عشق مافیاویو بورامبا جیمین رفتم خونش فردا باید میرفتم ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

ویو راوی : تهکوک کنار هم نشسته بودن ؛ بی توجه حرف های حوصله ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط