بیبیکوچولومن

بیبی_کوچولو_من
Part: ¹⁵

وقتی از کافه برگشتم بالا، جونگکوک لم داده بود به در دفتر طراحی، انگار منتظر شکار بعدی‌ش باشه. همین که منو دید، لبخند ژکوندش رو زد.

جونگکوک: به‌به، پرنسس برگشت! خوش گذشت با شاهزاده‌ی شیرین‌زبان؟

+جونگکوک، قسم می‌خورم اگه یه کلمه دیگه بگی، کیک شکلاتی رو می‌مالم به کله‌ت!

جونگکوک (با پوزخند): اِه؟ نخورده آوردی؟ حیف، من که سفارش داده بودم با عشق...
+عشقت خفه شه!

در همون لحظه جیمین از آسانسور خارج شد.
جیمین: ا.ت، مرسی بابت وقتت. خوشحال شدم که حرف زدیم.

جونگکوک تا این جمله رو شنید، اومد وسط.
جونگکوک: اوهوم... خیلی هم خوب. حالا که حرفاتون تموم شده، بریم سر کار واقعی؟ بعضیا هنوز طراحی رو ندیدن، ولی دنبال کافه‌گردی‌ان!

+بعضیا هم فقط بلدن مثل ننه‌جون‌ها چسبیده باشن به آدم و هی غر بزنن! برو کنار دلم نمی‌خواد قیافتو ببینم.

جونگکوک: قیافه‌ی منو همه دوس دارن، فقط تویی که چشات ضعیفه!

+نه بابا؟ فکر کنم چشمام خیلی هم سالمه که فهمیدم کی رو نباید تحویل بگیرم.

جیمین خندید و گفت:
جیمین: شما دو نفر اگه یه روز کل‌کل نکنید دنیا نابود می‌شه؟

جونگکوک (با لبخند خبیث): دنیا نه، ولی من بی‌حوصله می‌شم!

+اوه خدای من... بریم سر کار قبل اینکه خودمو پرت کنم از پنجره!

رفتیم داخل اتاق طراحی. جونگکوک از پشت سیستم بلند شد، صندلی‌شو داد عقب و با یه ژست قهرمانانه گفت:

جونگکوک: بشین پرنسس. امروز باید پوستر اولیه رو با هم ببندیم... البته اگه هنوز فکرت پیش جیمینه، می‌تونم تنها کار کنم!

+دِ لعنتی! یه بار دیگه اسم اون بیاد وسط، می‌زنم با همین موس خفَت می‌کنم!


---

پایان پارت ¹⁵

#جونگکوک #جئون_جونگکوک #جیمین #پارک_جیمین #کیپاپ #بی_تی_اس #آرمی #بنگتن #بنگتن_بویز #موسیقی #کیدراما #سرگرمی #رمان #فیک #فیک_بی_تی_اس #رمان_بیبی_کوچولوی_من #فیک_جونگکوک
دیدگاه ها (۴)

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁷تقریباً تا ظهر درگیر طراحی بودیم. الب...

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁸اتاق کنفرانس کم‌کم پر شد. پدرم، چند تا...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁶نشستم پشت سیستم و به مانیتور خیره شدم...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁴بعد از جلسه، همه از اتاق اومدیم بیرون...

تکپارتی اسمات از تهیونگ و جونگکوک و ا،ت ا،ت ویوسلام من ا،تم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط