بیبیکوچولومن

#بیبی_کوچولو_من
Part: ¹⁶

نشستم پشت سیستم و به مانیتور خیره شدم. جونگکوک هم یه صندلی کشید کنارم و طوری نشست که انگار قراره با هم پروژه‌ی نجات جهان رو انجام بدیم.

جونگکوک: خب کوچولو... می‌خوای خودت اول شروع کنی یا منتظری الهام از آسمون بیاد؟

+ترجیح می‌دم الهام از زمین بیاد تا از تو!

جونگکوک: وای وای چقدر تند! هنوز ده صبحه، تحمل کن تا عصر یه ذره!

+اگه با تو باشه، هر دقیقه‌ش مثه یه ساله.

جونگکوک خندید و خم شد سمت مانیتور. فاصله‌مون خیلی نزدیک شد... اونقدر که نفساش روی گردنم افتاد. ناخودآگاه یه ذره کشیدم عقب.

جونگکوک: چی شد؟ نکنه ترسیدی؟

+ترس؟ از چی؟ از یه پسر قد بلند با اعتماد به سقف که فکر می‌کنه جذابه؟ خنده‌م می‌گیره به خدا!

جونگکوک (آروم): ولی تو هنوزم عقب کشیدی.

+فقط چون بوی عطرت خفه‌م کرد، نه چیز دیگه.

اون لبخند گوشه‌ی لبش محو شد، ولی یه اخم شیطونی جاشو گرفت.
جونگکوک: باشه... ولی یه بار دیگه بهم بگی خفه‌کننده، با همین مانیتور هل می‌دم بیرون از پنجره.

+بیا، تهدید هم اضافه شد به لیست فضایل مافیایی‌ت. برو کارتو بکن فقط.

شروع کردیم به طراحی. هر چند دقیقه یه بار یا موسو از دستم می‌کشید یا با انگشت به مانیتور اشاره می‌کرد و خیلی عمدی دستم رو لمس می‌کرد.

+جونگکوک، قسم می‌خورم اگه یه بار دیگه #فیک ستتو بندازی روی دست من، این بار مانیتورو نمی‌ندازم... خودتو می‌ندازم!

جونگکوک: قول می‌دی با دستای خودت؟ عجب مرگ عاشقونه‌ای...

+خفه شو!


---

پایان پارت ۱۶

#جونگکوک #جئون_جونگکوک #جیمین #پارک_جیمین #کوکمین #بی_تی_اس #آرمی #کیپاپ #بنگتن #بنگتن_بویز #رمان #فیک #فیک_بی_تی_اس #فیک_جونگکوک #چندپارتی #تکپارتی #سرگرمی #کیدراما
دیدگاه ها (۶)

بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁵وقتی از کافه برگشتم بالا، جونگکوک لم د...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁷تقریباً تا ظهر درگیر طراحی بودیم. الب...

#بیبی_کوچولو_منPart: ¹⁴بعد از جلسه، همه از اتاق اومدیم بیرون...

بیبی_کوچولو_منPart: ¹³+خب... ایده‌ی من برای کمپین اینه که از...

چندشاتی جونگکوک(پارت۴)

#رُز_زخمی_منPart. 61صبح زود بود. آفتاب هنوز کامل بالا نیامده...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط