خیانتپنهان

#خیانت_پنهان
پارت 5

_حدود ساعت های ۱:۳۰ شب بود فکرهایی که توی سرم بود نمی زاشت بخوابم تهیونگم خیلی وقت میشد رفته به گوشیش زنگ میزدم جواب نمی‌داد خوابم رفته بود‌ که یه صداهایی از بیرون اتاقم میومد از تخت پایین اومدم و به سمت در رفتم صدا ها خیلی نگرانم میکردن
(صداهایی که می‌شنوه)
عاحححح ددی..... یسسسسس....... امممممم.......ارههههه همینه ....عاحح

_درو باز کردم .......
وای با چیزهایی که دیدم به خودم شک کردم ، تهیونگ داره یک دختر توی خونه من می*کنه تنها کاری که اون لحظه به فکرم می‌رسید بستن در بود ، در رو که بستم پشت در نشستم و گریه کردم توی همون وضع خوابم برد

(صبح)

_توی همون وضع که خوابم برد بیدار شدم تمام صحنه های دیشب توی ذهنم میومد و این باعث میشود از دست تهیونگ خیلی عصبانی بشم درو باز کردم و رفتم بیرون تهیونگ توی بد اوضاعی روی کاناپه رها شده بود نمی‌خواستم بهش کمک کنم ولی اگه کمک نمی‌کردم ...وای خدا توی بد اوضاعی بود و من مجبور بودم بهش کمک کنم.
کمکش کردم که از روی کاناپه بلند بشه تا ببرمش به سمت حموم تو راه دستشو گذاشت روی س*ینه هام و گفت

+امممممم وای چقدر خوبی( تهیونگ هنوز مسته)

_باعصبانیت دستشو رد کردم و هولش دادم داخل وان که گفت

+یواش آهوی وحشی من

_اخمی توهم کردم و بهش گفتم خفه شوووووو ماجرای دیشب خیلی رومُخم بود ، آب سرد رو باز کردم که سر عقل بیاد و خودم رفتم بیرون ، صبحونمرو داشتم می‌خوردم که از حموم اومد بیرون.........

ادامه دارد
دیدگاه ها (۲)

#خیانت_پنهانپارت6_از حموم اومد بیرون خداراشکر سر عقل اومده ب...

لباس های پارت 6ازداوج اجباری

#خیانت_پنهانپارت 4روم خیمه زد از ترس چشمامو بستم نفس های داغ...

#خیانت_پنهانپارت 3_دستشو به گردنم گذاشت و سفت گرفت و به بالا...

نام فیک: عشق مخفیPart: 3ویو ات*ات. اقای پارک گفتن که هنوز وس...

پارت ۲۴ فیک دور اما آشنا

𝐌𝐲 𝐛𝐫𝐨𝐭𝐡𝐞𝐫'𝐬 𝐟𝐫𝐢𝐞𝐧𝐝_𝐏𝐚𝐫𝐭⁴ می خوام وقتی رفتیم خونه ازش تشکر ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط