خیانت پنهان
#خیانت_پنهان
پارت6
_از حموم اومد بیرون خداراشکر سر عقل اومده بود ولی من هنوز از دستش عصبانی بودم که اومد سر میز صبحونه چون تحملشو نداشتم از سر میز بلند شدم و به طرف اتاق رفتم در همین هین که داشتم میرفتم دستمو گرفت و کشید سمت خودش این کارش باعث شد توی بغلش پرت بشم داشت لب هاش نزدیک لبام میکرد که ببوستم ولی من دستم را گذاشتم جلوی لبش و از توی بغلش بلند شدم که گفت
+من دوست دارم دیونه
_در جواب این حرفش گفتم اگه خیلی برات مهمم و خیلی دوستم داری چرا این کارهارو در حقم کردی هان؟ الان این منم که از تو جواب میخوام . چیه برات کافی نبودم که دست به این کارا زدی بغض گلوم داشت میترکید ولی نگهش داشتم نمیخواستم گریه کنم ، بعد از زدن حرفام پا تند کردم و رفتم سمت اتاق و درو محکم بستم . داشتم لباس میپوشیدم برم بیرون که تهیونگ اومد داخل روبه روم وایساد بغلم کرد و گفت
+ببخشید من اشتباه کردم
_نمیدونم چرا ولی بغلش خیلی خوب بود که باعث شد بغضی که تو گلوم بود بترکه و گریه کنم وقتی دید دارم گریه میکنم بیشتر منو به خودش فشورد ولی از عصبانیتم کم نمیکرد برای همین بغلشو پس زدم وبه سمت در رفتم و از خونه زدم بیرون ، یک ساعتی میشد بیرونم ولی دلمم نمیخواست توی اون خونه که تهیونگ جلوی خودم بهم خیانت کرد برم برای همین زنگی به کاملی زدم
_الو کاملی سلام خوبی
*سلام ا.ت چطوری دختر خوبم مرسی. کاری داری؟
_عاممم چطوری بگم راستش با تهیونگ یکمی دعوا کردم نمیخوام امشب برگردم خونه میتونم پیش تو بمونم ؟
*وا دختر این چه حرفیه اره خونه خودته فقط کی میایی ؟
_مرسی واقعا تو راهم
(گوشی را قطع میکنه)
(خونه کاملی)
_رسیدم خونه کاملی همه چیز را براش توضیح دادم حتی خیانتشو داشتم گریه میکردم که کاملی من را بغل کرد و گفت
*درست میشه دختر گریه نکن
_کاملی این حرفو که زد گوشی منم زنگ خورد خوب نیاز به گفتن نیست تهیونگ بود از وقتی زدم از خونه بیرون بهم ۱۰۷ بار زنگ زده ولی من جواب ندادم تا......
ادامه دارد
پارت6
_از حموم اومد بیرون خداراشکر سر عقل اومده بود ولی من هنوز از دستش عصبانی بودم که اومد سر میز صبحونه چون تحملشو نداشتم از سر میز بلند شدم و به طرف اتاق رفتم در همین هین که داشتم میرفتم دستمو گرفت و کشید سمت خودش این کارش باعث شد توی بغلش پرت بشم داشت لب هاش نزدیک لبام میکرد که ببوستم ولی من دستم را گذاشتم جلوی لبش و از توی بغلش بلند شدم که گفت
+من دوست دارم دیونه
_در جواب این حرفش گفتم اگه خیلی برات مهمم و خیلی دوستم داری چرا این کارهارو در حقم کردی هان؟ الان این منم که از تو جواب میخوام . چیه برات کافی نبودم که دست به این کارا زدی بغض گلوم داشت میترکید ولی نگهش داشتم نمیخواستم گریه کنم ، بعد از زدن حرفام پا تند کردم و رفتم سمت اتاق و درو محکم بستم . داشتم لباس میپوشیدم برم بیرون که تهیونگ اومد داخل روبه روم وایساد بغلم کرد و گفت
+ببخشید من اشتباه کردم
_نمیدونم چرا ولی بغلش خیلی خوب بود که باعث شد بغضی که تو گلوم بود بترکه و گریه کنم وقتی دید دارم گریه میکنم بیشتر منو به خودش فشورد ولی از عصبانیتم کم نمیکرد برای همین بغلشو پس زدم وبه سمت در رفتم و از خونه زدم بیرون ، یک ساعتی میشد بیرونم ولی دلمم نمیخواست توی اون خونه که تهیونگ جلوی خودم بهم خیانت کرد برم برای همین زنگی به کاملی زدم
_الو کاملی سلام خوبی
*سلام ا.ت چطوری دختر خوبم مرسی. کاری داری؟
_عاممم چطوری بگم راستش با تهیونگ یکمی دعوا کردم نمیخوام امشب برگردم خونه میتونم پیش تو بمونم ؟
*وا دختر این چه حرفیه اره خونه خودته فقط کی میایی ؟
_مرسی واقعا تو راهم
(گوشی را قطع میکنه)
(خونه کاملی)
_رسیدم خونه کاملی همه چیز را براش توضیح دادم حتی خیانتشو داشتم گریه میکردم که کاملی من را بغل کرد و گفت
*درست میشه دختر گریه نکن
_کاملی این حرفو که زد گوشی منم زنگ خورد خوب نیاز به گفتن نیست تهیونگ بود از وقتی زدم از خونه بیرون بهم ۱۰۷ بار زنگ زده ولی من جواب ندادم تا......
ادامه دارد
۵.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.