فیک جیمین
فیک جیمین
تنهایی تنها
port 13
.
. که یهو
جیمین:با یونا چیکار داری مرتیکه؟ (حالت عصبی)اوخیی بچم غیرتی شد (یونا:ا نویسنده کمتر بنال جای حساسیم) نویسنده:میزاشتی مینالیدم بعد میگفتی حالا خوبه همه رو من دارم مینویسم (یونا:پررو نویسنده:بیخیال تو فقط فکر و خیالاتی پس برو به بازیت برس )
جونگ سوک:هه با این هرزه ... هیچی فقط داشتم بهش میگفتم که امشب یه حالی ام به ما بده
جیمین:ببند دهنتو مرتیکه
جونگ سوک ؛ و اگه نبندم ...
یهو یونا با پاش زد تو فک جونگ سوک
و یونا جملشو آدمه داد:و اگه نخوای ببندی با پاک میبمندمش
و رفتم جیمین هم همراه من اومد
جیمین:اوهه چطوری زدی تو فک بدبخت پوخید
یونا:ببین اون یوناعه درس خونه مدرسه یه رو دیگه هم داره که وقتی ببینیش ازم وحشت میکنی
جیمین:من غلط بکنم بخوام ببینم
یونا:اوه نکنه واقعا ترسیدی؟
جیمین:نه
یونا:,ولی من با دوستام بد رفتاری نمیکنم آهان ببخش باید برم بوفه کار دارم تو کلاس میبینمت
و رفت
جیمین ویو
دختر عجیبیه و اخلاقش خیلی پیچیدست ولی هر چی که باشه قلب من پیشش گیر کرده ولی آخه این همه دختر چرا این... (دلتم بخواد جیمین جان درس خون ، پولدار ، همه چی بلد من یدونه از این اخلاق های دختره رو ندارم )
یونا که رفت منم رفتم سر کلاس و دیدم اکیپ کازوها و هه یان دوباره سر یکی ریختن و دارن میزننش هوففف بازم اینا که یهو صدای داد یونا بلند شد:صد بار بهتون گفتم و دیگه تذکر نمیدم اینجا مدرسست و قانون داره و نباید قانون مدرسه زیر پا گذاشته بشه همین الان برین دفتر با همتونم خانوم مدیر کارتون داره
کازوها:هه بازم این جنده (زیر لب)
یونا: شنیدم چی گفتی دختر عمو (جدی)
حالا هم گمشو برو دفتر فک نکنم دیگه این دفعه بخششی در کار باشه و مثل اینکه واقعا پدرت باید بیاد (پوزخند) و یه نگاه به کازوها کردم که گفت :ترو خدا به بابام چیزی نگو خودت که میدونی می کشتم (باترس و نگرانی)
یونا:هوففف برو اول ببین مدیر چیکارت داره بعدش یه طوری حلش میکنیم
کازوها تعظیم کرد برا من و بعدش رفت
همه تو تعجب بودن حتی خودم یه لحظه به خودم اومدم و گفتم :چیز جالب دیگه ای هست بگین ماهم بدونیم که همه رفتن
جیمین:واووووو عجب ابهتی همه ترسیدن ازت
یونا:هوففف ولش نگران کازوهام
جیمین: نگران دشمنتی
یونا:به هر حال هرچی باشه بلاخره یه عضو از خوندوادمونه و دختر عموی منه و بعدشم جوونیه و جاهلیت بعدش به مرور خوب میشه
جیمین:ولی نگاه های سنگین هه یان و روت حس میکردم مراقب خودت باش
یونا:وقتی گفت مراقب خودم باشم ته دلم یه جوری شد و گفتم من مراقبم که یهو جیغ یکی از بچه های کلاس دیگه در اومد...
.
.
کرم ریزی فعال میباشد 😂
خب خب یزره کلمات بزارین برام تا انرژی بگیرم لایکم کنین تا من براتون بنویسم
حمایت💖🩷
تنهایی تنها
port 13
.
. که یهو
جیمین:با یونا چیکار داری مرتیکه؟ (حالت عصبی)اوخیی بچم غیرتی شد (یونا:ا نویسنده کمتر بنال جای حساسیم) نویسنده:میزاشتی مینالیدم بعد میگفتی حالا خوبه همه رو من دارم مینویسم (یونا:پررو نویسنده:بیخیال تو فقط فکر و خیالاتی پس برو به بازیت برس )
جونگ سوک:هه با این هرزه ... هیچی فقط داشتم بهش میگفتم که امشب یه حالی ام به ما بده
جیمین:ببند دهنتو مرتیکه
جونگ سوک ؛ و اگه نبندم ...
یهو یونا با پاش زد تو فک جونگ سوک
و یونا جملشو آدمه داد:و اگه نخوای ببندی با پاک میبمندمش
و رفتم جیمین هم همراه من اومد
جیمین:اوهه چطوری زدی تو فک بدبخت پوخید
یونا:ببین اون یوناعه درس خونه مدرسه یه رو دیگه هم داره که وقتی ببینیش ازم وحشت میکنی
جیمین:من غلط بکنم بخوام ببینم
یونا:اوه نکنه واقعا ترسیدی؟
جیمین:نه
یونا:,ولی من با دوستام بد رفتاری نمیکنم آهان ببخش باید برم بوفه کار دارم تو کلاس میبینمت
و رفت
جیمین ویو
دختر عجیبیه و اخلاقش خیلی پیچیدست ولی هر چی که باشه قلب من پیشش گیر کرده ولی آخه این همه دختر چرا این... (دلتم بخواد جیمین جان درس خون ، پولدار ، همه چی بلد من یدونه از این اخلاق های دختره رو ندارم )
یونا که رفت منم رفتم سر کلاس و دیدم اکیپ کازوها و هه یان دوباره سر یکی ریختن و دارن میزننش هوففف بازم اینا که یهو صدای داد یونا بلند شد:صد بار بهتون گفتم و دیگه تذکر نمیدم اینجا مدرسست و قانون داره و نباید قانون مدرسه زیر پا گذاشته بشه همین الان برین دفتر با همتونم خانوم مدیر کارتون داره
کازوها:هه بازم این جنده (زیر لب)
یونا: شنیدم چی گفتی دختر عمو (جدی)
حالا هم گمشو برو دفتر فک نکنم دیگه این دفعه بخششی در کار باشه و مثل اینکه واقعا پدرت باید بیاد (پوزخند) و یه نگاه به کازوها کردم که گفت :ترو خدا به بابام چیزی نگو خودت که میدونی می کشتم (باترس و نگرانی)
یونا:هوففف برو اول ببین مدیر چیکارت داره بعدش یه طوری حلش میکنیم
کازوها تعظیم کرد برا من و بعدش رفت
همه تو تعجب بودن حتی خودم یه لحظه به خودم اومدم و گفتم :چیز جالب دیگه ای هست بگین ماهم بدونیم که همه رفتن
جیمین:واووووو عجب ابهتی همه ترسیدن ازت
یونا:هوففف ولش نگران کازوهام
جیمین: نگران دشمنتی
یونا:به هر حال هرچی باشه بلاخره یه عضو از خوندوادمونه و دختر عموی منه و بعدشم جوونیه و جاهلیت بعدش به مرور خوب میشه
جیمین:ولی نگاه های سنگین هه یان و روت حس میکردم مراقب خودت باش
یونا:وقتی گفت مراقب خودم باشم ته دلم یه جوری شد و گفتم من مراقبم که یهو جیغ یکی از بچه های کلاس دیگه در اومد...
.
.
کرم ریزی فعال میباشد 😂
خب خب یزره کلمات بزارین برام تا انرژی بگیرم لایکم کنین تا من براتون بنویسم
حمایت💖🩷
۴.۹k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.