(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۴۹
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۴۹
دکتر : تیر به سمت راست نخورده
به چپ خورده اشتباه دیدی
هیونجین : یعنیی چی ؟
....
اشتباه کردم
دکتر الان حالش خوبه
دکتر : .....
به خون احتیاج داره
و عملش خیلی طول میکشه
هیونجین : ........
من ...من براش خون میدم
چقدر خون میخاد؟
دکتر : همراه این پرستار برو بهت میگه
ویو هیونجین :
همراه پرستار به اتاق خون گیری رفتم
......
اووووه خیلی خون ازم گرفتن ولی به خاطر هوسوک
....
رفتم پذیرش و خاستم موبایل هوسوک بهم بدن
چون موبایل اداره دستش بود رمزشو بلد بودم
از توی مخاطبین زنگ زدم به ا/ت
حتما تا الان خیلی نگران شده
.....
....
ویو ا/ت : دیگه دارم نگران میشم مثلا جشنه تو شرکت ولی چرا هوسوک یه تماس باهام نگرفت
نکنه کار اشتباهی کردم که نه زنگ زده نه اومده خونه توی این فکرا بودم که جیمین اومد توی اتاقم و گفت
جیمین : ا/ت چیزی شده
بیا بریم دیگه مثلا صاحب این جشنیا
ا/ت : عامم الان میام
داشتم از اتاق بیرون میرفتم که هوسوک زنگ زد
ا/ت : الووو هوسوک کجایی چرا بهم یه زنگ نزدی
شبم که خونه نیومدی
میدونی چقدر نگرانت شدم
هیونجین : الو سلام خانم ا/ت
ا/ت : .....اوو سلام هیونجین
....
مشکلی پیش اومده چرا موبایل هوسوک دست توعه
هیونجین : راستش متاسفم که انقدر دیر گفتم اما هوسوک تیر خورده و الان اتاق عمله
ا/ت : با این حرفش بغضم گرفت
.. یعنی چیی الان خوبه کجایین الان چه بیمارستانی
هیونجین : ...اینجا از پذیرش بپرسی میگن کدوم طبقه
ا/ت : الان خودمو میرسونم(بغض)
ویو ا/ت : تلفن رو قط کردم و بدو بدو رفتم لب در که جیمین دستمو کشید
جیمین : ا/ت ابجی چیشده
ا/ت : اوپا هوسوک...هوسوک تیر خورده *با گریه
جیمین : چیی الان کجاست
ا/ت : ...این بیمارستان
جیمین : برو سوار شو بیام ببرمت
ا/ت : خودم میتونم برم
جیمین : آره با این وضعت
ا/ت : سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
...
رسیدیم
از پذیرش پرسیدم که اتاقش کجاست
گفت طبقه سوم دست راست اتاق عمله
هیونجین اونجا بود
...
لایک : ۴۶
کامنت : ۵۸
دکتر : تیر به سمت راست نخورده
به چپ خورده اشتباه دیدی
هیونجین : یعنیی چی ؟
....
اشتباه کردم
دکتر الان حالش خوبه
دکتر : .....
به خون احتیاج داره
و عملش خیلی طول میکشه
هیونجین : ........
من ...من براش خون میدم
چقدر خون میخاد؟
دکتر : همراه این پرستار برو بهت میگه
ویو هیونجین :
همراه پرستار به اتاق خون گیری رفتم
......
اووووه خیلی خون ازم گرفتن ولی به خاطر هوسوک
....
رفتم پذیرش و خاستم موبایل هوسوک بهم بدن
چون موبایل اداره دستش بود رمزشو بلد بودم
از توی مخاطبین زنگ زدم به ا/ت
حتما تا الان خیلی نگران شده
.....
....
ویو ا/ت : دیگه دارم نگران میشم مثلا جشنه تو شرکت ولی چرا هوسوک یه تماس باهام نگرفت
نکنه کار اشتباهی کردم که نه زنگ زده نه اومده خونه توی این فکرا بودم که جیمین اومد توی اتاقم و گفت
جیمین : ا/ت چیزی شده
بیا بریم دیگه مثلا صاحب این جشنیا
ا/ت : عامم الان میام
داشتم از اتاق بیرون میرفتم که هوسوک زنگ زد
ا/ت : الووو هوسوک کجایی چرا بهم یه زنگ نزدی
شبم که خونه نیومدی
میدونی چقدر نگرانت شدم
هیونجین : الو سلام خانم ا/ت
ا/ت : .....اوو سلام هیونجین
....
مشکلی پیش اومده چرا موبایل هوسوک دست توعه
هیونجین : راستش متاسفم که انقدر دیر گفتم اما هوسوک تیر خورده و الان اتاق عمله
ا/ت : با این حرفش بغضم گرفت
.. یعنی چیی الان خوبه کجایین الان چه بیمارستانی
هیونجین : ...اینجا از پذیرش بپرسی میگن کدوم طبقه
ا/ت : الان خودمو میرسونم(بغض)
ویو ا/ت : تلفن رو قط کردم و بدو بدو رفتم لب در که جیمین دستمو کشید
جیمین : ا/ت ابجی چیشده
ا/ت : اوپا هوسوک...هوسوک تیر خورده *با گریه
جیمین : چیی الان کجاست
ا/ت : ...این بیمارستان
جیمین : برو سوار شو بیام ببرمت
ا/ت : خودم میتونم برم
جیمین : آره با این وضعت
ا/ت : سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
...
رسیدیم
از پذیرش پرسیدم که اتاقش کجاست
گفت طبقه سوم دست راست اتاق عمله
هیونجین اونجا بود
...
لایک : ۴۶
کامنت : ۵۸
۲۸.۵k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.