وقتی باهم قهر بودین و تو...😓💔
وقتی باهم قهر بودین و تو...😓💔
شات ۲
نویسنده : پارک جیون
هوسوک و میونگ جو
۳ شاتی
درخواستی
▹ · – · – · – · –· –· 𖥸 · – · – · – · –· – ◃
میونگ جو به سمت اتاقش حرکت کرد و محکم درو بست ...
صدای هق هقاش کل خونرو پر کرده بودو این پسر رو دیوونه کرده بود ...
هوسوک همش بلند میشد تا بره بغلش کنه اما یادش میومد که باهم قهر بودن !
[فلش بک به دوساعت قبل]
میونگ جو : هوپیا میخوام با سوجون برم بار !
هوسوک : چی گفتی؟ دوباره تکرار کن ! میخوای با دوستت که از قضا یک پسر هوس بازه بری بار ؟! اونم با این لباس ؟
میونگ جو : هوی به سوجون توهین نکن !
هوسوک: بخاطر اون عوضی داری باهام اینجوری صحبت میکنی ؟
میونگ جو : اون عوضی دوست دوران بچگیمه ...عین داداشمه !
[پایان فلش بک]
میونگ جو طاقت ناراحتی عشقش رو نداشت و وقتی به دعواشون فکر میکنه میفهمه خیلی زیاده روی کرده و حتی درخواستی که به هوسوک داده بود درست نبود ...
آخه کدوم مردی اجازه میده همسرش با لباس باز ،اونم با دوست ِ پسرش بره بار !؟
میونگ جو طاقت ناراحتی هوپی رو نداشت ...
یه چاقو گرفت و چندبار روی دستش کشید!
شات ۲
نویسنده : پارک جیون
هوسوک و میونگ جو
۳ شاتی
درخواستی
▹ · – · – · – · –· –· 𖥸 · – · – · – · –· – ◃
میونگ جو به سمت اتاقش حرکت کرد و محکم درو بست ...
صدای هق هقاش کل خونرو پر کرده بودو این پسر رو دیوونه کرده بود ...
هوسوک همش بلند میشد تا بره بغلش کنه اما یادش میومد که باهم قهر بودن !
[فلش بک به دوساعت قبل]
میونگ جو : هوپیا میخوام با سوجون برم بار !
هوسوک : چی گفتی؟ دوباره تکرار کن ! میخوای با دوستت که از قضا یک پسر هوس بازه بری بار ؟! اونم با این لباس ؟
میونگ جو : هوی به سوجون توهین نکن !
هوسوک: بخاطر اون عوضی داری باهام اینجوری صحبت میکنی ؟
میونگ جو : اون عوضی دوست دوران بچگیمه ...عین داداشمه !
[پایان فلش بک]
میونگ جو طاقت ناراحتی عشقش رو نداشت و وقتی به دعواشون فکر میکنه میفهمه خیلی زیاده روی کرده و حتی درخواستی که به هوسوک داده بود درست نبود ...
آخه کدوم مردی اجازه میده همسرش با لباس باز ،اونم با دوست ِ پسرش بره بار !؟
میونگ جو طاقت ناراحتی هوپی رو نداشت ...
یه چاقو گرفت و چندبار روی دستش کشید!
۵.۹k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.