عشق ویرانگر۲ پارت۱۷
اومد سراغم ولی کمارش زدم و عصبی به مادر پدر اون پسره نگاه کردم از بغلم کشید بیرون و اشکاش پاک کردم
_دختر بابا بستنی میخواد؟دوست داری امروز بربم پیش مامان؟
سرشو تکون داد و با ذوق
٪میریم پیش مامان یعنی منم میبری
_اوهوم
رفتم سمت پدر مادر اون پسره و براشون تعریف کردم و از منو سنا معذرت خواستن برای سنا بستنی خریدم و راه افتادیم سمت ات اتی که سه ساله ولمون کرده وسه ساله راحت خوابیده رسیدیم و سنا رو بغل کردم و رفتیم تو سنا رو گذاشتم رو تخت کمار ات و خودم نشستم کنار ات
٪سلام مامانی خوبی امروز منو بابا اوردم چقدر دلم برات تنگ شده بود مامان خوشگلم امروزم میخوای دوباره بخوابی؟باشه پس بازم فردا میام ولی خداکنه بالا منم بیاره همش میگه بیمارستان جای تو نیست ولی خودش هر روز همش اینجاست
از حرفای سنا قلبم مچاله شد توی این سال ها ات هوشیاریشو بدست اورده بود ولی بیدار نشده بود دست سنا رو گرقتم
_میبینی چقدر ماملنت خوابالو همش میخوابه اصلا فکر نمیکنه شوهرش و دخترش گشنشونه مگه نه دختر بابا ؟
؟میتونه بره رستوران تا غذا بخوره زن گرفته خدمتکار که نگرفته
_نخیر غذای زن...
صدا چقدر اشنا بود با جیغ سنا بهش نگاه کردم ات چشماش باز بود و به من با خنده نگاه میکرد و سنا رو تو بغلش گرفت و بوس بارونش میکرد و محکم بغلش میکرد به خودم اومدم و محکم بغلش کردم بغضم درکید و اشکام میریخت رو صورتم
هی اقا پسر ولم کن خفه کردی دخترمو
_خوبی
گریه میکنی ...اخ اخ پسره لوس ولم کن لوس
خندیدم _نخیر خاک رفته تو چشمام
باشه ماهم خریم خاک کجا بود پسر لوس
_نخیر من ..
باشه باشه تو لوس نیستی
خندیدم کل روز به ات نگاه میکردم میخواستم تمام این سه سال و جبران کنم ات خوب خوب بود ولی به خاطر چندسال خوابیدن نمیتونست خوب پاهاشو تکون بده و دستاش کمی تکون دادمشون سخت بود براش
هی اقا پسر چرا وقتی میخواستن خبر بدن فرشته زندگیت بیدار شده جواب ندادی
پوزخندی زدم و با خنده گفتم
_فرشته زندگیم ؟
بالیشو پرت کرد سمتم
_باشه باشه فرشته زندگیم دختر شما هر روز تو مهد دعوا میگیره بنده باید برم مهد کودک
اووو راست میگه دختر مامان
٪اوهوم خوب باهام بد حرف میزنن
خوب کردی دختر گلم از این به بعد چیزی گفتن بگو خودم بیام باهم بزنیمشون
_چی؟
هیچی
به سنا چشمک زد و سنا خندید
٪اخ جون اخه هی بابا میگفت دعوا نکن دعوا نکن ای بابا
ات و چپ چپ نگاه کردم فهمید چیکار کرده وچسماشو به معنی الان پرستش میکنم بازو بسته کرد
نه دیگه حالا نه دیگه همش دعوا کنی اول میای به من میگی اگه حرف خیلی بدی گفتن من میرم باهاشون دعوا میکنم باشه دختر خوشگلم
٪باشه
_دختر بابا بستنی میخواد؟دوست داری امروز بربم پیش مامان؟
سرشو تکون داد و با ذوق
٪میریم پیش مامان یعنی منم میبری
_اوهوم
رفتم سمت پدر مادر اون پسره و براشون تعریف کردم و از منو سنا معذرت خواستن برای سنا بستنی خریدم و راه افتادیم سمت ات اتی که سه ساله ولمون کرده وسه ساله راحت خوابیده رسیدیم و سنا رو بغل کردم و رفتیم تو سنا رو گذاشتم رو تخت کمار ات و خودم نشستم کنار ات
٪سلام مامانی خوبی امروز منو بابا اوردم چقدر دلم برات تنگ شده بود مامان خوشگلم امروزم میخوای دوباره بخوابی؟باشه پس بازم فردا میام ولی خداکنه بالا منم بیاره همش میگه بیمارستان جای تو نیست ولی خودش هر روز همش اینجاست
از حرفای سنا قلبم مچاله شد توی این سال ها ات هوشیاریشو بدست اورده بود ولی بیدار نشده بود دست سنا رو گرقتم
_میبینی چقدر ماملنت خوابالو همش میخوابه اصلا فکر نمیکنه شوهرش و دخترش گشنشونه مگه نه دختر بابا ؟
؟میتونه بره رستوران تا غذا بخوره زن گرفته خدمتکار که نگرفته
_نخیر غذای زن...
صدا چقدر اشنا بود با جیغ سنا بهش نگاه کردم ات چشماش باز بود و به من با خنده نگاه میکرد و سنا رو تو بغلش گرفت و بوس بارونش میکرد و محکم بغلش میکرد به خودم اومدم و محکم بغلش کردم بغضم درکید و اشکام میریخت رو صورتم
هی اقا پسر ولم کن خفه کردی دخترمو
_خوبی
گریه میکنی ...اخ اخ پسره لوس ولم کن لوس
خندیدم _نخیر خاک رفته تو چشمام
باشه ماهم خریم خاک کجا بود پسر لوس
_نخیر من ..
باشه باشه تو لوس نیستی
خندیدم کل روز به ات نگاه میکردم میخواستم تمام این سه سال و جبران کنم ات خوب خوب بود ولی به خاطر چندسال خوابیدن نمیتونست خوب پاهاشو تکون بده و دستاش کمی تکون دادمشون سخت بود براش
هی اقا پسر چرا وقتی میخواستن خبر بدن فرشته زندگیت بیدار شده جواب ندادی
پوزخندی زدم و با خنده گفتم
_فرشته زندگیم ؟
بالیشو پرت کرد سمتم
_باشه باشه فرشته زندگیم دختر شما هر روز تو مهد دعوا میگیره بنده باید برم مهد کودک
اووو راست میگه دختر مامان
٪اوهوم خوب باهام بد حرف میزنن
خوب کردی دختر گلم از این به بعد چیزی گفتن بگو خودم بیام باهم بزنیمشون
_چی؟
هیچی
به سنا چشمک زد و سنا خندید
٪اخ جون اخه هی بابا میگفت دعوا نکن دعوا نکن ای بابا
ات و چپ چپ نگاه کردم فهمید چیکار کرده وچسماشو به معنی الان پرستش میکنم بازو بسته کرد
نه دیگه حالا نه دیگه همش دعوا کنی اول میای به من میگی اگه حرف خیلی بدی گفتن من میرم باهاشون دعوا میکنم باشه دختر خوشگلم
٪باشه
۶.۰k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.