عشق ویرانگر۲ پارت۱۶
ات بسته بودن به تخت و ات اروم اشک میریخت توجه من شد بهم با گریه نگاه کرد دو نفر کنارش بودن که با دیدن من اروم اومدن سمتم یکی شون با لحن مسخره ای
؟خوب موقعی اومدی اقای کیم وقتی زنت داره تمنا برای نفس کشیدن میکنه وقتی داره میمیره و تو فقط نگاه میکنی
بلند خندید سمتشون رفتم و شروع کردم به زندشون تمام صورتشون خونی بود که جین اومد تو
_این حرو.مز.اده هارو ببر
حواسم به ات نبود وقتی بهش رسیدم تمام صورتش کبود شده بود و با نگاش التماس میکرد دستاش باز کردم و دهنشو باز کردم نمیتونست نفس بکشه
_ات؟خوبی ..نفس بکش ..نفس بکش لعنتی
داد میزدم نمیتونست چشماش بسته شد سریع ل.ب و رول.باش گذاشتم دکتر اومد بهش اکسیژن وصل کردن پرستار اومد سمتم و کشیدم بیرون پشت در زانو زدم و گربه میکردم یک ساعت دوساعت سه ساعت هنوز از ات من خانوم من فرشته من خبری نبود و این منو اتیش میزد اتم بغل من بود و کاری نکردم اتم بغلم بود و نفسش قطع شد و من فقط نگاه کردم پنج سه ساعت ات و بردن ICU دکتر اومد گفت رفته تو کما و کاری ازش بر نمیاد و اگه هوشیاریش بدست نیاره کاری از دستش بر نمیاد
سه سال گذشت و الان سنا چهار سالش شده بود و هر روز به مادرش شبیه تر و هر روز من به خاطر شیطنتاش باید میرفتم مهد و از مادر پدرا معذرت میخواستم امروزم مثل همیشه دوباره معلمش زنگ زد و من راهی مهدکودک شدم رسیدم و رفتم تو و با موهای بهم ریخته و بلند سنا و دستش که هنوز توی موهای پسر مردم بود پسر بچه ای که داره گریه میکنه و اونم موهای سنا رو گرفته وواجه شدم سریع رفتم سمت که گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن گوشیم خاموش کردم که به این خانوم برسم
_دختر بابا موهای پسر مردم ول کن
٪نخیر این پسر مردم بهم حرف بدی زد
_باشه ول کن بعد باهم حرف میزنیم اگه چیز خیلی بدی گفت منم دعواش میکنم افرین دختر بابا
با کلی غرغر موهای پسره رو ول کرد و رفتم جلوی پدر مادر پسره و تعظیم کوتاهی کردم
_ببخشید
مادرش:یعنی چی اقا دختر وحشیتو جمع کن همش دعوا میکنه با بچه های ما
عصبی شدم ولی با صدایی که میخواستم بالا نره
_ببخشید ولی اگه اقا پسر شما چیزی بهش نگه همچین کاری نمیکنه ولی بازم معذرت میخوام
مادرش پوخندی زد:چیزی بهش نگه پسر من چیزی بهش نگفته
_میرم ازش میپرسم اگه چیز بدی بهش چفته باشه باید شما معذرت بخواین ازش
مادرش:باشه بفرمایید
رفتم پیش سنا و کنارش روی پاهام نشستم تا هم قدش بشم
_دختر بابا چرا گریه میکنه چی بهت گفته که گریه میکنی فرشته بابا
موهاشو ناز کردم و ینا با صدایی لرزون و گریه
٪همش بهم میگن تو مامان نداری برای همین با باهات بازی نمیکنیم هی بهم میگن دختر بی ادب و مامان نداره تقصیر من نیست خوب
بغلش کردم و موهاشو ناز کردم بغضی که هی تو این سه سال پنهانش میکردم
؟خوب موقعی اومدی اقای کیم وقتی زنت داره تمنا برای نفس کشیدن میکنه وقتی داره میمیره و تو فقط نگاه میکنی
بلند خندید سمتشون رفتم و شروع کردم به زندشون تمام صورتشون خونی بود که جین اومد تو
_این حرو.مز.اده هارو ببر
حواسم به ات نبود وقتی بهش رسیدم تمام صورتش کبود شده بود و با نگاش التماس میکرد دستاش باز کردم و دهنشو باز کردم نمیتونست نفس بکشه
_ات؟خوبی ..نفس بکش ..نفس بکش لعنتی
داد میزدم نمیتونست چشماش بسته شد سریع ل.ب و رول.باش گذاشتم دکتر اومد بهش اکسیژن وصل کردن پرستار اومد سمتم و کشیدم بیرون پشت در زانو زدم و گربه میکردم یک ساعت دوساعت سه ساعت هنوز از ات من خانوم من فرشته من خبری نبود و این منو اتیش میزد اتم بغل من بود و کاری نکردم اتم بغلم بود و نفسش قطع شد و من فقط نگاه کردم پنج سه ساعت ات و بردن ICU دکتر اومد گفت رفته تو کما و کاری ازش بر نمیاد و اگه هوشیاریش بدست نیاره کاری از دستش بر نمیاد
سه سال گذشت و الان سنا چهار سالش شده بود و هر روز به مادرش شبیه تر و هر روز من به خاطر شیطنتاش باید میرفتم مهد و از مادر پدرا معذرت میخواستم امروزم مثل همیشه دوباره معلمش زنگ زد و من راهی مهدکودک شدم رسیدم و رفتم تو و با موهای بهم ریخته و بلند سنا و دستش که هنوز توی موهای پسر مردم بود پسر بچه ای که داره گریه میکنه و اونم موهای سنا رو گرفته وواجه شدم سریع رفتم سمت که گوشیم زنگ خورد بدون نگاه کردن گوشیم خاموش کردم که به این خانوم برسم
_دختر بابا موهای پسر مردم ول کن
٪نخیر این پسر مردم بهم حرف بدی زد
_باشه ول کن بعد باهم حرف میزنیم اگه چیز خیلی بدی گفت منم دعواش میکنم افرین دختر بابا
با کلی غرغر موهای پسره رو ول کرد و رفتم جلوی پدر مادر پسره و تعظیم کوتاهی کردم
_ببخشید
مادرش:یعنی چی اقا دختر وحشیتو جمع کن همش دعوا میکنه با بچه های ما
عصبی شدم ولی با صدایی که میخواستم بالا نره
_ببخشید ولی اگه اقا پسر شما چیزی بهش نگه همچین کاری نمیکنه ولی بازم معذرت میخوام
مادرش پوخندی زد:چیزی بهش نگه پسر من چیزی بهش نگفته
_میرم ازش میپرسم اگه چیز بدی بهش چفته باشه باید شما معذرت بخواین ازش
مادرش:باشه بفرمایید
رفتم پیش سنا و کنارش روی پاهام نشستم تا هم قدش بشم
_دختر بابا چرا گریه میکنه چی بهت گفته که گریه میکنی فرشته بابا
موهاشو ناز کردم و ینا با صدایی لرزون و گریه
٪همش بهم میگن تو مامان نداری برای همین با باهات بازی نمیکنیم هی بهم میگن دختر بی ادب و مامان نداره تقصیر من نیست خوب
بغلش کردم و موهاشو ناز کردم بغضی که هی تو این سه سال پنهانش میکردم
۵.۶k
۲۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.