نام فیک عشق مخفی

نام فیک: عشق مخفی
Part: 57



ویو ات*
یون هو رو دادم به جیمین. جیمین رفت پیش پدر و مادرم که دیدم ی دختر ی گوشه وایستاده و بهم نگاه میکنه و خیلی برام اشناست. رفتم سمتش هرچی نزدیکتر میشدم بیشتر برام سوال میشد که کیه؟. رسیدم پیشش نگام کرد و با لبخند گفت:
سنا. سلام خوبی؟ *لبخند
ات. سلام...
سنا. منو یادت رفته؟ به این زودی؟
ات. س..سنا؟
سنا. اره*سرشو انداخت پایین
ات. خوبی؟
سنا. اره
ات. داداشت کجاست؟تنها اومدی؟
سنا. داداشم اونجاست پیش جیمینه
ات. هوم خوبه
سنا. خوشحالم که بچتون سالم بدنیا اومد
ات. مطمئن باشم؟
سنا. میدونم قبلا خیلی اذیت کردم و باعث شدم که جیمین از مقامش برکنار شه و تو بمیری اما خب قبول کن من عاشق دال شده بودم و نمیتونستم به چیزه دیگه ای فکر کنم
ات. درکت میکنم..
ات. از دال خبر داری؟
سنا. نه. داداشمم چیزی بهم نمیگه و هرچی به دال هم زنگ میزنم جواب نمیده...
اگر سنا میفهمید دال مرده و جیمین کشتش قطعا باهامون باز دشمنی میکرد و کلی بلا قراره سرمون بیاد...بهتره منم چیزی بهش نگم.
ات. بهتره فراموشش کنی بهت خیلی اسیب زده. اگر فراموشش نکنی بدتر میشه حالت ها
سنا. دارم تلاش میکنم
سنا. هوم ات منو ببخشیدی؟
ات. اره. تو تقصیری نداشتی و فقط میخواستی به دال نزدیک شی اما اون ازت سو استفاده کرد بهتره دیگه به گذشته فکر نکنیم
سنا. ممنونم


☆ممنون میشم حمایتم کنید☆
دیدگاه ها (۱)

نام فیک: عشق مخفیPart: 58چند سال بعد*ویو ات*اون روزم به خوبی...

نام فیک: عشق / نفرتشخصیت های اصلی: مارا(همون ات هست ولی من خ...

نام فیک: عشق مخفیPart: 56ویو ات*م. چقد حسود شدی دختر*خندهروم...

نام فیک: عشق مخفیPart: 26ویو سنا*ات که رفت بالا گوشیم زنگ خو...

نام فیک: عشق مخفیPart: 31ویو ات*ات. چیزی نیست*ارومجی. مطمئنی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط