ددی مافیا
ددی مافیا
پارت دوم
تهیونگ ویو
هرکاری میکردم نمیتونستم کاری کنم عاشقم بشهامامن روز به روز بیشتر و بیشتر عاشقش میشدم
هردومون مافیا بودیم اما بیشتر روز رو جفتمون خونه بودیماما راحت میشد فهمید که اون هیچ حسی بهم نداره.حداقل ازم متنفر نیست:)
تهیونگ:ات؟
ات:بله؟
تهیونگ:می....میای امروز با هن وقت بگذرونیم
تازه صبحه
ات:خب...باشه
تهیونگ:😳😁(ذوق)
ات ویو
کم کم داشتم بهش یه حسایی پیدا میکردم اما من نمیتونستم به خاطر گذشتم عاشقش بشم
مطمئنا اگر بفهمه اونم دیگه دوسم نداره
به هرحال اون تنها کسیه که تو تموم عمرم منو به خاطر خودم دوست داره
همیشه هرکی باهام مهربون بود منم عاشقش شدم از زندگیم ناپدید شد
نمیخوام اون ناپدید شه
میخوام دوسم داشته باشه
ولی اگه من دوسش نداشته باشم اون آسیب میبینه
اگه داشته باشم به احتمال زیاد خودم<<<
نباید اینجوری میشد از اولش
نباید......
تهیونگ:ات بیا اول باهمدیگه صبحونه رو درست کنیم
ات:باشه
نویسنده ویو
باهمدیگر صبحونه درست کردن و خوردن
بعد رفتن باهم فیلم دیدن و تصمیم گرفتن برن خرید
بعد از خرید هم برن شهربازی
(اسلاید ۲:لباس ات واسه خرید و شهربازی)
شب هم رفتن خونه و خوابیدن
ولی گذشته ات چیه که نمیخواد تهیونگ اونو بدونه؟
چه مشکلی داره؟
فلش بک بزنم یا بزارم صبوری کنیددد؟
صبور باشید😁😅
خب برگردیم به داستان
الان ۱ سال میگذره و ات هم داره عاشق تهیونگ میشه
بریم برای اعترافشو
نشسته بودن داشتن فیلم ویرانگر در خدمت گزاری حاضر است(دیدینش؟) میدیدن
که ات یهو تهیونگ رو بوس.ید و رفت تو اتاقش
تهیونگ که متعجب بود دنبال ات رفت اما ات در رو بسته بود
تهیونگ:میتونم اینو به عنوان این ببینم که دوسم داری؟
ات:نه
تهیونگ:اما تو....
ات:دوست ندارم
عاشقت شدم(خجالت)
تهیونگ که بدجوری ذوق کرده بود در نهایت خونسردی گفت
تهیونگ:درو باز نمیکنی؟
ات درو باز کرد
از چشم تهیونگ خیلی کیوت بود
تهیونگ همین که ات در رو باز کرد رفت تو و ات رو بغل کرد و بوس.ید و فرار کرد
ات هم افتاد دنبالش
زندگیشون همینجوری داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یه شب
تهیونگ گفت
تهیونگ:ات؟خبببب میشه....؟
ات که ترسیده بود گفت:نه نمیشه
تهیونگ:چرا؟
ات:نمیتونم بگم
تهیونگ:مگه دوسم نداری؟
ات:دارم ولی اگه اینو بگم ولم میکنی(بغض)
تهیونگ:بیشتر از اونی دوست دارم که به خاطر یه چیز ولت کنم
ات:ولی تو که حتی نمیدونی اون چیه
تهیونگ:خب بگو بدونم
ات:خب....من........
حالشو ببرید الان یه پارت دیگه میزارم
این فیک احتمالا کمتر از ۱۰ پارت باشه
پارت دوم
تهیونگ ویو
هرکاری میکردم نمیتونستم کاری کنم عاشقم بشهامامن روز به روز بیشتر و بیشتر عاشقش میشدم
هردومون مافیا بودیم اما بیشتر روز رو جفتمون خونه بودیماما راحت میشد فهمید که اون هیچ حسی بهم نداره.حداقل ازم متنفر نیست:)
تهیونگ:ات؟
ات:بله؟
تهیونگ:می....میای امروز با هن وقت بگذرونیم
تازه صبحه
ات:خب...باشه
تهیونگ:😳😁(ذوق)
ات ویو
کم کم داشتم بهش یه حسایی پیدا میکردم اما من نمیتونستم به خاطر گذشتم عاشقش بشم
مطمئنا اگر بفهمه اونم دیگه دوسم نداره
به هرحال اون تنها کسیه که تو تموم عمرم منو به خاطر خودم دوست داره
همیشه هرکی باهام مهربون بود منم عاشقش شدم از زندگیم ناپدید شد
نمیخوام اون ناپدید شه
میخوام دوسم داشته باشه
ولی اگه من دوسش نداشته باشم اون آسیب میبینه
اگه داشته باشم به احتمال زیاد خودم<<<
نباید اینجوری میشد از اولش
نباید......
تهیونگ:ات بیا اول باهمدیگه صبحونه رو درست کنیم
ات:باشه
نویسنده ویو
باهمدیگر صبحونه درست کردن و خوردن
بعد رفتن باهم فیلم دیدن و تصمیم گرفتن برن خرید
بعد از خرید هم برن شهربازی
(اسلاید ۲:لباس ات واسه خرید و شهربازی)
شب هم رفتن خونه و خوابیدن
ولی گذشته ات چیه که نمیخواد تهیونگ اونو بدونه؟
چه مشکلی داره؟
فلش بک بزنم یا بزارم صبوری کنیددد؟
صبور باشید😁😅
خب برگردیم به داستان
الان ۱ سال میگذره و ات هم داره عاشق تهیونگ میشه
بریم برای اعترافشو
نشسته بودن داشتن فیلم ویرانگر در خدمت گزاری حاضر است(دیدینش؟) میدیدن
که ات یهو تهیونگ رو بوس.ید و رفت تو اتاقش
تهیونگ که متعجب بود دنبال ات رفت اما ات در رو بسته بود
تهیونگ:میتونم اینو به عنوان این ببینم که دوسم داری؟
ات:نه
تهیونگ:اما تو....
ات:دوست ندارم
عاشقت شدم(خجالت)
تهیونگ که بدجوری ذوق کرده بود در نهایت خونسردی گفت
تهیونگ:درو باز نمیکنی؟
ات درو باز کرد
از چشم تهیونگ خیلی کیوت بود
تهیونگ همین که ات در رو باز کرد رفت تو و ات رو بغل کرد و بوس.ید و فرار کرد
ات هم افتاد دنبالش
زندگیشون همینجوری داشت خوب پیش میرفت تا اینکه یه شب
تهیونگ گفت
تهیونگ:ات؟خبببب میشه....؟
ات که ترسیده بود گفت:نه نمیشه
تهیونگ:چرا؟
ات:نمیتونم بگم
تهیونگ:مگه دوسم نداری؟
ات:دارم ولی اگه اینو بگم ولم میکنی(بغض)
تهیونگ:بیشتر از اونی دوست دارم که به خاطر یه چیز ولت کنم
ات:ولی تو که حتی نمیدونی اون چیه
تهیونگ:خب بگو بدونم
ات:خب....من........
حالشو ببرید الان یه پارت دیگه میزارم
این فیک احتمالا کمتر از ۱۰ پارت باشه
۸.۱k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.