پارت

پارت¹⁰
(بادیگار هات❤️‍🔥)

_ساعت خواب خانم خوش گذشت.
به یه ورمم نگرفتم و گفتم:
_آره عالی بود جای شما خالی.
دوباره از اون چشم غره های مخصوصش رفت که احساس کردم شلوارم نمناک شد.
وایسا ببینم اصلا ما اینجا چیکار میکنیم؟
اینجا کجاست؟
یه دفعه یکی مثل میگ میگ خدابیامرز وارد اتاق شد.
اون قدری سرعتش زیاد بود که ترسیدم.
_برادر چرا عین گاو سرتو میندازی میای تو اتاق دوتا دختر؟؟
انگار تهیونگ بود.
گفت:
_سلام
پوکر فیس گفتم:
_انقدر از زبونم کار کشیدم همین؟سلام؟
خواست چیزی بگه که گفتم:
_مارو دزدیدین؟؟اصلا به چه حقی به ما دست زدین؟
دیدگاه ها (۰)

پارت¹¹(بادیگارد هات❤️‍🔥)_اگه مردین دستامون رو باز کنید تا بگ...

پارت ¹²(بادیگارد هات❤️‍🔥)ثورا عصبی سری تکون داد و با پاهاش ض...

پارت⁹(بادیگارد هات❤️‍🔥)ویو:ثوراخواستم برم کیفمو از پهنا بکنم...

پارت⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)ثورا با لبخند دلبری گفت:_خواهش میکنم....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط