نگهبان ( پارت نوزدهم )
نگهبان ( پارت نوزدهم )
* ویو ا/ت *
داشتیم میدویدیم که یهو زیرمون خالی شد !
تو هوا معلق بودیم تا یهو دوباره افتادیم یه جا!!!!!
ا/ت : آخ...
کوک : پاشو...هوفففف!
پاشدم و توی خونه ترسناک بودیم!
ا/ت : باید چیکار کنیم؟
کوک : نمیدونم...!
همینجور داشتیم آروم آروم راه میرفتیم یه یهو من یه کاغذ دیدم...
ا/ت : کوک بیا ببین این چیه...
کوک : اومدم...!
کاغذ: از دست روح سرگردان فرار کنید تا براتون یه در باز بشه...! شما باید خودتونو قایم کنید تا اون شمارو پیدا نکنه...خطر : به هیچ عنوان بهش نگاه نکنید!!!!
ا/ت : وای..فقط یه انگشتر میخواد بهمون بده دیگه...این کارا چیه؟!
کوک : دیگه کاریه که شده...زمان رو نمیشه برگردوند!
ا/ت : هعی...!
داشتم با کوک حرف میزدم یه یهو صدای باز و بسته شدن در اومد !
کوک : فکر کنم اومد...بریم یه قایم شیم!
ا/ت : بریم...
با کوک رفتیم زیر میز قایم شدیم و من داشتم آروم گریه میکردم...دقیقا چسبیده بودم و اون منو بغل کرده بود....
بعد از چند دقیقه....دیگه صدایی نیومد
و منو کوک از میز اومدیم بیرون و یهو یکی موهامو کشید و حسابی دردم اومد!
ا/ت: ایییی....کوک نکن!
کوک : یااا...من نبودم!
ا/ت : پس می موهامو کشید؟
کوک : ا/ت...پشتت رو نگاه نکن!
ا/ت : چی...؟!
کوک : فقط چشمات رو ببند...!
🗿👍🏻
* ویو ا/ت *
داشتیم میدویدیم که یهو زیرمون خالی شد !
تو هوا معلق بودیم تا یهو دوباره افتادیم یه جا!!!!!
ا/ت : آخ...
کوک : پاشو...هوفففف!
پاشدم و توی خونه ترسناک بودیم!
ا/ت : باید چیکار کنیم؟
کوک : نمیدونم...!
همینجور داشتیم آروم آروم راه میرفتیم یه یهو من یه کاغذ دیدم...
ا/ت : کوک بیا ببین این چیه...
کوک : اومدم...!
کاغذ: از دست روح سرگردان فرار کنید تا براتون یه در باز بشه...! شما باید خودتونو قایم کنید تا اون شمارو پیدا نکنه...خطر : به هیچ عنوان بهش نگاه نکنید!!!!
ا/ت : وای..فقط یه انگشتر میخواد بهمون بده دیگه...این کارا چیه؟!
کوک : دیگه کاریه که شده...زمان رو نمیشه برگردوند!
ا/ت : هعی...!
داشتم با کوک حرف میزدم یه یهو صدای باز و بسته شدن در اومد !
کوک : فکر کنم اومد...بریم یه قایم شیم!
ا/ت : بریم...
با کوک رفتیم زیر میز قایم شدیم و من داشتم آروم گریه میکردم...دقیقا چسبیده بودم و اون منو بغل کرده بود....
بعد از چند دقیقه....دیگه صدایی نیومد
و منو کوک از میز اومدیم بیرون و یهو یکی موهامو کشید و حسابی دردم اومد!
ا/ت: ایییی....کوک نکن!
کوک : یااا...من نبودم!
ا/ت : پس می موهامو کشید؟
کوک : ا/ت...پشتت رو نگاه نکن!
ا/ت : چی...؟!
کوک : فقط چشمات رو ببند...!
🗿👍🏻
۴۶.۹k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.