p6
p6
«دقایقی قبل»
+« از گریه کردن خسته شدم از کتک خوردن خسته شدم
از فرق گذاشتن خسته شدم از زندگی کوفتیم خسته شدم
دیگه تحمل نداشتم همیشه با خودم می گفتم قوی باش شکست نخور شاید روزی دنیا تو رو پذیرفت ولی دیگه نمیتونم دیگه نمیتونم »
+« از رو تخت بلند شدم از اتاقم بیرون اومدم و راه پله های مرگ رو پیش گرفتم. رسیدم ب پشت بوم روی ب
لبه دیوار وایستادم، باد خنکی می وزید حس آزادی داشتم
وقتشه منم با باد سفر کنم ، نگاهی ب پایین انداختم ک سوهو رو دیدم پسر محبوب خانواده »
سوهو «رفتم توی حیاط ک دیدم بادیگاردا همه ی جا رو نگا میکنن نقطه دیدشون رو دنبال کرده ک دیدم ،
چیی سومی اون بالا چیکار میکنه. بدو رفتم و به مامان و بابا خبر دادم ک رفتیم پشت بوم »
+« ی قدم مونده بود تا آزادی پام رو بلند کردم برای رهایی روح خستم ک صدای بابام از پشت اومد روم رو برگردوندم»
_« وقتی سوهو گفت خیلی شوکه شدم همش بخاطر منه
سریع با ا.ت و سوهو رفتیم پشت بوم »
_ چه غلطی داری میکنی « داد»
ا/ت: سومی بیا پایین خواهش میکنم«بغض»
+ مامان گریه نکن مرگ من ارزش گریه های تو رو نداره
_ سومی این چ کاریه میکنی «بغض»
+ کاری که همیشه می خواستم بکنم « لبخند»
_ سومی بیا پایین قول میدم رفتارم رو درست کنم «بغض»
+ دیگه دیره بابا من خسته شدم از این زندگی از بی توجهیت
از رفتارات مگه دختر بودن چه اشکالی نداره هان
دختر بودن به این معنی ک هر روز کتک بخوری باهات مثل کلفت رفتار بشه از خانواده ترد بشی بین تو و برادرت تبعیض قائل باشن، اگه دختر دختر بودن ب معنی ایناست من دیگه نمی خوام باشم«گریه،»
_ سومی«گریه»
+ بابا مجبور نیستی دوستم داشته باشی ولی همیشه می خواستم بدونم بقل کردن چه حسی داره ، خوش بحال سوهو همیشه بهش حسودیم میشد ک چه بابای خوبی داره
بابا چی میشد یکم باهام خوب می بودی منم عضوی از خانوادت بودم بابا «گریه»
+ ولی دیگه مجبور نیستین تحملم کنید الان میتونید ب زندگی خیالی خودتون برسین بدون ی مزاحم «لبخند گریه»
+ بابا مامان سوهو هر سه تون رو دوست داشتم خیلی ولی هیچکدومتون سعی نکردین یکم دوستم داشته باشین
معذرت می خوام ک با بدنیا اومدنم دنیاتون رو تاریک کردم
مطمئنم با رفتنم دوباره دنیاتون رنگی میشه «لبخند غمگین
_ سومی واسا لطفاً این کارو نکن لطفاً بیا پایین
من خیلی وقته دوستت داشتم
تو باارزش ترین چیزی هستی ک دارم ببخشید اینجوری باهات رفتار کردم بیا پایین تا دوباره ی زندگی عالی رو کنار هم شروع کنیم هوم« بغض »
ا/ت: سومی دخترکم بیا پایین «بغض»
+ مامان بابا دوستون دارم ممنون که تا الان کنارم بودین
زندگی طولانی و شادی کنار هم داشته باشین خدافظ«لبخند»
« خودشو پرت کرد......»
ا/ت: نهههه«داد»
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
«دقایقی قبل»
+« از گریه کردن خسته شدم از کتک خوردن خسته شدم
از فرق گذاشتن خسته شدم از زندگی کوفتیم خسته شدم
دیگه تحمل نداشتم همیشه با خودم می گفتم قوی باش شکست نخور شاید روزی دنیا تو رو پذیرفت ولی دیگه نمیتونم دیگه نمیتونم »
+« از رو تخت بلند شدم از اتاقم بیرون اومدم و راه پله های مرگ رو پیش گرفتم. رسیدم ب پشت بوم روی ب
لبه دیوار وایستادم، باد خنکی می وزید حس آزادی داشتم
وقتشه منم با باد سفر کنم ، نگاهی ب پایین انداختم ک سوهو رو دیدم پسر محبوب خانواده »
سوهو «رفتم توی حیاط ک دیدم بادیگاردا همه ی جا رو نگا میکنن نقطه دیدشون رو دنبال کرده ک دیدم ،
چیی سومی اون بالا چیکار میکنه. بدو رفتم و به مامان و بابا خبر دادم ک رفتیم پشت بوم »
+« ی قدم مونده بود تا آزادی پام رو بلند کردم برای رهایی روح خستم ک صدای بابام از پشت اومد روم رو برگردوندم»
_« وقتی سوهو گفت خیلی شوکه شدم همش بخاطر منه
سریع با ا.ت و سوهو رفتیم پشت بوم »
_ چه غلطی داری میکنی « داد»
ا/ت: سومی بیا پایین خواهش میکنم«بغض»
+ مامان گریه نکن مرگ من ارزش گریه های تو رو نداره
_ سومی این چ کاریه میکنی «بغض»
+ کاری که همیشه می خواستم بکنم « لبخند»
_ سومی بیا پایین قول میدم رفتارم رو درست کنم «بغض»
+ دیگه دیره بابا من خسته شدم از این زندگی از بی توجهیت
از رفتارات مگه دختر بودن چه اشکالی نداره هان
دختر بودن به این معنی ک هر روز کتک بخوری باهات مثل کلفت رفتار بشه از خانواده ترد بشی بین تو و برادرت تبعیض قائل باشن، اگه دختر دختر بودن ب معنی ایناست من دیگه نمی خوام باشم«گریه،»
_ سومی«گریه»
+ بابا مجبور نیستی دوستم داشته باشی ولی همیشه می خواستم بدونم بقل کردن چه حسی داره ، خوش بحال سوهو همیشه بهش حسودیم میشد ک چه بابای خوبی داره
بابا چی میشد یکم باهام خوب می بودی منم عضوی از خانوادت بودم بابا «گریه»
+ ولی دیگه مجبور نیستین تحملم کنید الان میتونید ب زندگی خیالی خودتون برسین بدون ی مزاحم «لبخند گریه»
+ بابا مامان سوهو هر سه تون رو دوست داشتم خیلی ولی هیچکدومتون سعی نکردین یکم دوستم داشته باشین
معذرت می خوام ک با بدنیا اومدنم دنیاتون رو تاریک کردم
مطمئنم با رفتنم دوباره دنیاتون رنگی میشه «لبخند غمگین
_ سومی واسا لطفاً این کارو نکن لطفاً بیا پایین
من خیلی وقته دوستت داشتم
تو باارزش ترین چیزی هستی ک دارم ببخشید اینجوری باهات رفتار کردم بیا پایین تا دوباره ی زندگی عالی رو کنار هم شروع کنیم هوم« بغض »
ا/ت: سومی دخترکم بیا پایین «بغض»
+ مامان بابا دوستون دارم ممنون که تا الان کنارم بودین
زندگی طولانی و شادی کنار هم داشته باشین خدافظ«لبخند»
« خودشو پرت کرد......»
ا/ت: نهههه«داد»
#فیک
#چندپارتی
#بی_تی_اس
#کیم_تهیونگ
۲۳.۰k
۰۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.